ماه امشب بر دلم مهمان شده
آنچه میخواهم زخلوت آن شده
از غم تنهاییش رانده سخن
همدمی دارم که دل را جان شده
شکوه دارد ماهرو از دست باد
پنجه بر مه میزند گریان شده
آتش خورشید میسوزد تنش
ماه زان رو بی سرو سامان شده
دوست دارم صورتش گیرم به دست
روی چشمه صورتش اما گریان شده
فتنه ها دارد زمین وقتی که ماه
درسیاهی صوزتش پنهان شده
از ازل این بود رسم آسمان
بیدلی دردیست کی درمان شده
میترا کیانی
هر روز نقش تازه ای از زندگی مراست
سرچشمه ای جدید ز شرمندگی مراست
تصویر شیر شرزه به بازو کشیده ام
در گوشه ای نشسته، سربندگی مراست
از روزگار جز به مهر تو ام نیست خاطری
درمانده ام ز بخت، که درماندگی مراست
من راز درد را زدل خود شنیده ام
کردم خیانتی و بازندگی مراست
نومید ازآنکه گرم شود خانه ی امید
سرمایه ای ضعیف ز سرزندگی مراست
کردند اسیر یوغ و رهایم نمیکنند
افکار شوم جمع و پراکندگی مراست
مورو مگس به نیش زند ،زخم کهنه را
کابوس وقت خواب پی ی آشفتگی مراست
پرونده بسته شد ، حکم به اعدام سرنوشت
با اهل حال بین که چه پژمردگی مراست
شاهد به طعنه گفت ،برو زندگی کجاست ؟
حقا که طعم مرگ به از زندگی مراست
میترا کیانی
درحضور سرخ تب دارت،لاله می پوشد لباسی سرخ
خواب زرد زرد گندمزار ،میرود تا سبزه زاری خوش
با تو باشم گر شبی تا صبح،خوابهای تیره ام را میکنی رنگین
اژدها کاووس تلخم را ،میکنی رویای آهنگین
با نگاهت میتوان پیوست،بند بند از هم جدایم را
باحضورت میتوان دل بست،باز یابم آرزویم را
گر تو باشی میتوان بگسست،از همه دلبستگی هایم
میتوانم خستگی ها را ،دور سازم از پر و پایم
خانه ای سازم به دنیایی،که در آن باشد نگاه تو
خانه ی سرد زمینی را ،با نگاهت آسمانی کن
دردهایم را تو درمانی ،ناله هایم را مهمانی
با قدمهایت به دل بنشین ،غصه هایم را تو میدانی
میترا کیانی
به گوش شانه نگفتم
به گوش شانه نگفتم ،حدیث زلف سیاهت
شبی ز زهره شنیدم ،حکایت رخ ماهت
اگر به غنچه بگویم، زصورتی که تو داری
شکفته میشود از شوق ،میان تیغه ی خاری
چنان به خانه ی قلبم ،نشسته ای تو به تختی
نفس به شوق بیاید ،ولی رود به چه سختی
به روی آب ندیدم ،مگر زپاکی رویت
نسیم گو که نیاید، به دستیازی بویت
مرا زمرحمت خویش ،چه عاشقانه جوابی
برون زذیده من شو ،تو مست یا که خرابی
گشوده غنچه رویت ،زبان مران به جدایی
خدا اگر نشناسم ،بگویمت که خدایی
به باغ گلشن هستی ،که محو روی تو بودم
میان این همه مشتاق،به جستو جوی تو بودم
دلی شکسته و بی تاب ،مقیم کوی تو دارم
امید سبز رهایی، زلطف موی تو دارم
تو ترجمان خدایی ،میان حلقه ی ایجاد
بگو جمیله ی دنیا ،چگونه مثل تو را زاد
میتراکیانی
نفوس سبز زندگی ،تو رگامون جون میگیره
یک شبه عاشق شدنو عمری بهونه میگیره
اسیر دستای تو بود ،این دل پر هوای من
میخواست فرار کنه ،ولی راهی نمونده واسه تن
نشسته تو مسیر باد ،گردای خاطراتمون
کاش اونارو باد نبره ، تا آخر حیاتمون
شرط درست خندیدنوباید بپرسی از کسی
که عمریه نخندیده ، به خاطرات بی کسی
میترا کیانی
بسیار زیبا و دلنشین بود
مثل همیشه