سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        گلادیاتور

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۴ تير ۱۳۹۹ ۰۹:۰۳ شماره ثبت ۸۶۹۴۸
          بازدید : ۹۴۲   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        گلادیاتور
         
        چشمانش آنچه می دیدند ، اینها بود :
        یک میدان بسیاربزرگ ،
        که دایره ای کامل بود
        دورادورش ، سکوهایی که پله وار،
        به دوایری که با دایره ی زمین، مرکزش یکسان بود
        سکوهایی پُر از تماشاچی
        که ازدیدن مکررخون ، وحشی و بیرحم شده بود
        وشیرانی که هرکدامشان، تازه ازپشت حصارها رها شده بود
        شیرانی که بعد ازچند روزغذا نخوردن ،
        شکمشان کاملا گرسنه بود
        و خودش ، درموضع گلادیاتور
        برده ای که ، دریک قدمیِ مرگی برهنه بود
         
        درچند ثانیه به یاد آورد
        آرامشی را، در زمانی که کنارِ عزیزان و خانواده بود
        بسختی کارمیکردند ولی ،
        خنده ولبخند ، حاکی ازرضایتِ خوشِ زندگیِ خانواده بود
        زنش دست کمی نداشت از مینیاتور
        ولی رنگِ پوست شان ، برای سفیدپوستانِ خودخواه ،
        بهانه ای شده بود
        بهانه ای که آنها را به بردگی کشند
        واقعیتی که کاملاً برهنه بود
         
        به یادش آمد
        آن هجوم به دهکده ای که درونش جزعشق نبود
        بیادش آمد سفیدپوستانی را که ثمره شان برای آنها،
        جزسوختنِ خیمه ها ، جز کشتن و خون نبود
        وَ دلهایی که دیگر،
        تنفر به درونش لانه کرده بود
        هجوم وحشی سفیدپوستانی که ،
        هرکدامشان درموضعِ یک دیکتاتور
        وحشیگری ، عادتش شده بود
        وحال با سوختنِ آنهمه خیمه
        زمینی ماند پُر از خاکستر،
        زمینی که کاملاً، ازهر ذی وجودی برهنه بود
         
        به یادش آمد
        کشورِمدرنی که به روی خون بنا شده بود
        آن کشوری که درنگاه اول ،
        ظاهراً متمدن مینمود
        ولی در نگاه دوم ،
        ز تمدنی عزیز، بویی هم نبرده بود
        درونمایه اش بی رحم ، بی عشق ،
        اجتماعی که از فرطِ نااهلیِ خود بسیار وحشی شده بود
        درآن رومِ بظاهر پر زرق و برق ولی بی فروغ
        بزرگانش عبارت بود از : مُشتی سردار و سناتور
        که بزرگیشان بنا شده بود ،
        به روی ذلتِ بردگان
        بردگانی که تک تکشان ،
        حتی ازپوشش و لباس هم ، محروم شده بود
        بالا تنه و پاهای همه ی آن بردگان ، کاملاً برهنه بود
         
        این حقیقتِ تهوع آور وتلخی، ازیک به اصطلاح تمدن بود
        تمدنی که برعیشِ و نوشِ دنیا بنا شده بود
        به دیگرسخن
        به روی هیچ ، به روی باتلاقی بنا شده بود
        و نماد تمدنشان زنانی بودند
        که اعضاء زیبای بدنشان ز بی شرمی ، برهنه بود
         
        برگردیم به آن میدان
        میدانی که از دیدنِ مبارزه ی مرگ، برای زندگی
        قاه قاه ، به حالِ خنده بود
        زجرِ مظلوم را نمی فهمید
        مغرور به دنیا شده بود
        در اذهانشان ، جانِ ماوراییِ بَرده ، چیزی نبود
        در ذهنشان از دیدنِ آنهمه زجر،
        نقش می بست صحنه های خنده داری از کاریکاتور
        بر لبانشان از دیدنِ آنهمه زجر، نقش می بست  
        واژه های خنده داری از کاریکلماتور
        ولی اینهمه ابهت روم !!!
        به چشم مظلومِ درون گود ، پشیزی مینمود
        ابهتِ کاخهایشان، همچون نیزه ای دراز و آهنی مینمود
        پُر از آجهای پیچ درپیچ ، شبیه آرماتور
         
        این گردهمایی ،
        نمادی از ترحم قوم وقبیله ی غرب بود
        مردمانی که اشتیاقِ دیدن خون ،
        جزئی ناگسستنی از رگ و پی شان شده بود
        جمعی که ، بهترین تفریح و سرگرمی شان
        دیدنِ مرگ ،
        دیدنِ خون ،
        دیدنِ خورده شدنِ بی‌گناهی شده بود
        همه عدلشان ،
        دیدنِ ظلمی نابرابر شده بود
        و اینهمه وحشیگری چیزی بود
        که بدنش ، ازحیا و تمدن و انصاف ،
        کاملاً برهنه بود
         
        بهمن بیدقی 99/4/2
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۱۵:۴۶
        خندانک خندانک خندانک
        درودبرشما خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۱۶:۲۸
        باسلام وعرض احترام بزرگوار
        سپاسگزارم از نظر مملو از لطفتان
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۰۹:۱۶
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        استادبزرگوار
        من به خوندم شعرتو
        حالا ثنا گویت شدم
        تا همه زیبا سرایی
        من دعا گویت شدم
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۰۹:۳۵
        باسلام وعرض احترام جناب استاد انصاری بزرگوار
        ضمن تشکر از بداهه ی زیبایتان
        از اینهمه تشویق و جو مثبتی که خلق میکنید صمیمانه سپاسگزارم
        درود بیکران بر نگاه سبزتان
        سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        مهرداد صالحی گل افشانی (مهراوی)
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۱۲:۰۰
        بسیار هم عالی 💐
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۱۴:۳۳
        باسلام وعرض احترام بزرگوار
        باسپاس از نظر مملو از لطفتان
        ارسال پاسخ
        فریبا غضنفری  (آرام)
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۱۸:۳۳
        درودتان
        بزرگوار 🌹🌹🌹
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۱۹:۱۹
        باسلام وعرض احترام بزرگوار
        باسپاس از نظر لطفتان
        ارسال پاسخ
        فردین صمدی
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۲۰:۵۶
        درود بسیار زیبا خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۲۱:۱۵
        باسلام وعرض احترام بزرگوار
        باسپاس از نظر لطفتان
        ارسال پاسخ
        ایمان شاد
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۲۲:۱۸
        درود فراوان
        زیبا و دلنشین قلم میزنید خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۲۳:۵۷
        باسلام وعرض احترام بزرگوار
        باسپاس از نظر لطفتان
        ارسال پاسخ
        درویش حسین ندری
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۲۲:۱۹
        دروده استاد
        زیبا بود
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۹ ۲۳:۵۷
        باسلام وعرض احترام بزرگوار
        باسپاس از نظر لطفتان
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        جمعه ۶ تير ۱۳۹۹ ۰۰:۵۸
        درودتان زیباست خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        جمعه ۶ تير ۱۳۹۹ ۰۱:۱۷
        باسلام وعرض احترام بزرگوار
        باسپاس از نظر لطفتان
        ارسال پاسخ
        فاضل فخرالدینی تخلص (مالک)
        جمعه ۶ تير ۱۳۹۹ ۰۱:۲۹
        درود بر شما بزرگوار
        قلمتان مانا
        پاینده باشید
        🌷🌷🌷
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        جمعه ۶ تير ۱۳۹۹ ۰۵:۰۵
        باسلام وعرض احترام بزرگوار
        باسپاس از نظر لطفتان
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        جمعه ۶ تير ۱۳۹۹ ۱۳:۴۲
        درود استاد بیدقی
        بسیار عالی خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        جمعه ۶ تير ۱۳۹۹ ۱۷:۰۳
        باسلام وعرض احترام بزرگوار
        باسپاس از نظر لطفتان
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3