این شعر اولین شعربنده هست که توی ۱۷ سالگی سروده شده و قائدتا ایرادات زیادی هم داره منتهی من اینو خیلی دوست دارم .و این حسم رو با شما هم به اشتراک میزارم.
فریاد زد حاشا؛
تو هرگز عاشق لیلا نبودی
فشردم چشم های خسته ام بر هم
به پایین میخزد اشکان چون مینا
دراین عشقت چو موسی دل زدم دریا
چو مجنون سر زدم صحرا
شدم یعقوب در هجرت
شده چشمانم اکنون کور و نابینا
من اصلا عاشق لیلا نبودم؟!!
من اصلا عاشق لیلا نبودم؟؟؟؟
به این جمله تو درد آری دل ما؟؟؟؟
تقاص این دلِ ما را بگیرد از تو این دنیا
بدهکاری ؛بدهکاری به ما
به یک قلب و هزاران خواب و رویا
اگر هم باشی اکنون با کسان؛ باش ،نوش جان
ولی صد حیف و واویلا کند پاداش اعمالت تو را تنها
کنی حتی با عشق خود دعوا
شوی رسوا؛ شوی رسوای ِ رسوا
دلیلش را که میدانی؟؟؟
اگر نه ؛ به یاد آر حال و روزِ ما در آن شبها
اگر هم تو گذر کردی زِ اینها
بود پاداش اعمالت در این دنیا
سوالی هست.....
چه خواهی کرد با عقبی؟
چه خواهی کرد با عقبی؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنون که وقت گذاشتین.
نقد شما باعث موفقیت جوانان میشود.
هزارن آفرین
در تایید فرمایشات جناب جهانگیری عزیز باید بعرض شما شاعر محترم برسا نم آنچه در شعر معاصر از همه مهمتر است عنصر خیال است واین عنصر در شعر معاصر باید پر رنگ تر از سروده های کلاسیک باشد تا جای خالی وزن و قافیه را پرکند
موفق باشید