دوشنبه ۵ آذر
قصهی عشق شعری از محمدحسین ارکان
از دفتر بی رنگ نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۱۸ شماره ثبت ۸۶۰۲۴
بازدید : ۳۵۷ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب محمدحسین ارکان
|
شروع شد قصه از آنجا که چشمانش سخنگو شد
دلم با چشمکـی لـرزید و از این رو به آن رو شد
من اصلا زیر بار عشــق و احســاسم نمـی رفتم
نفـهـمیدم چـرا این گـردنـم نازک تر از مو شد
هنرمنـدانه زلفـش را به یکـدیگر چنـان مـی بافت
دلـم این صـحنه را تا دیـد مِن بعدش هنرجو شد
صــدایـش کردم و گـفتـم شما را میشــناسم من
همان هستی که حافظ گفت و در فالم هیاهو شد
جلوی چَشـم من را تا تـو باشـی عشــق میـگیرد
به نامت خورده این دل از همان وقتی که جادو شد
|
نقدها و نظرات
|
ممنون شاعر عزیز | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دستمریزاد