پریِ دریایی
وقتی که تو بودی چقدرخوشحالی بود
آنهمه خوشحالی ،
کجا رفت ؟ پس کو ؟
اینهمه غم ازکجا پیدا شد ؟
پس شادی کو ؟
وقتی که تو بودی چقدر آسانی بود
آنهمه آسانی ،
کجا رفت ؟ پس کو ؟
اینهمه سختی، ازکجا پیدا شد ؟
آسایش کو ؟
گرچه آسانی وسختی ،
به هم مخلوط شده ست
اما فقط سختی چرا ؟
آسانی کو ؟
گرچه غم وشادی ،
به هم مخلوط شده ست
اما فقط دست وپا زدن درغم چرا ؟
پس شادی کو ؟
مدتهاست زُل زدم به دریا
تا پریِ دریایی ،
بیاید برویم
اما جز خری به خشکی من ندیدم
آن پریِ خاطراتم کجاست ؟
آن زیبا کو ؟
مدتهاست زُل زدم به ساحل
تا لااقل وسیله ی نقلیه ای ،
بیاید برویم
اما جز نهنگی که آمده بود خودکشی کند ،
دید آنجایم ودرحالِ شنا ،
منصرف شد ازخودکشی اش
مرا در کام اش برد
آب ازآب هم تکان نخورد
بجز آن نهنگ ندیدم دیگر
پس بهانه ی شادی کو؟
چرا پس گشایشی نمیشود؟
پوسیدم
چرا هرچه دعا می کنم این نهنگ مرا ،
از ظلمتکده ی کام اش رها نمی کند ؟
پس یونس آزادم کو ؟
بهمن بیدقی 99/1/9