پنجشنبه ۶ ارديبهشت
خسته شعرم شعری از مهدی ولی الهی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۱:۰۴ شماره ثبت ۸۵۵۵۵
بازدید : ۴۳۹ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب مهدی ولی الهی
|
خسته ام شعر علاج غم جانکاهم نیست
واژه ای کو که به داد دل تنگم برسد
دلِ دریا زده ام مضحکه ی مرداب است
ساحلی نیست به فریاد نهنگم برسد
درد دارد بنویسی و خودت گریه کنی
درد دارد که بدانی قلمت دشمن توست
واژه ها مرثیه گویان دلم بر خیزید
فصل ناکامی دستان من ازدامن توست
جنگلی خشکم و اندیشه آتش دارم
یک کلاغم که خیالات چکاوک دارم
جسدی دل زده از غربت گورستانم
به تو ای مرگ به حقانیتت شک دارم
مثل یک برگم و مستعمره طوفانم
سرنوشتی پر از اندوه مصور دارم
جبر این رقص غم انگیز مراخواهدکشت
باید از لوح دلم نقش تورا بردارم
فصل ها پشت سر هم همه پاییز شدند
قامت عاطفه ام خم شد وازساقه شکست
یک نفس می کشم و بازدمم صد آه است
سرخی صورتم از سیلی احساس من است
درمسیری که به دستان خداهم سنگ است
آن قطارم که به تکلیف عبور آمده ام
ازسکوت ته یک دره تاریک بگو
تا همین فاصله هم آه به زور آمده ام
مثل خفاش که در دام چراغ افتاده
رنج یک فاجعه ام که اتفاق افتاده
زندگی عاقبت اسطوره ی تردیدم کرد
بین دست و دلم از بس که نفاق افتاده
کوه یخ بودم ودر حال فرو ریختنم
چه ترک ها زده تقدیر به دیواره ی من
جرم نا دیده چه کردی که دراین قربانگاه
تیرباران شده ای سایه ی بیچاره ی من
در غزل خیزترین نقطه دنیا که تویی
من غم انگیزترین شاعردور ازوطنم
چه غریبانه به رویای خودم می خندم
منِ بی گور به فکر کم و کیف کفنم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و غمگین بود