دوشنبه ۳ دی
آخر قصه شعری از ابوالفضل کاظمی
از دفتر آشوب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۹:۲۸ شماره ثبت ۸۵۳۹۸
بازدید : ۲۴۱ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب ابوالفضل کاظمی
|
این قصه حتماً جای خوبی آخرش دارد
"مردی که دستی لای موی دلبرش دارد"
روزی که خندیدی در آغوشم غم آنجا بود
فهمیده بودم فکر هایی در سرش دارد
سوزاند خود را تا در آغوشش بگیرد شمع
فرقی مگر «پروانه» با خاکسترش دارد؟!
نصف دلم را چشم تو دزدیده و «اندوه»،
چشمِ طمع گویی به نیمِ دیگرش دارد !
رفتی،زمستان شد! به من گفتند «دیوانه»!
اصلا چه فرقی بهمن و شهریورش دارد؟!
گاه از زبان، گاهی ز غم گاهی جفای خلق
«عاشق» همیشه زخم ها بر پیکرش دارد
دلخوش به هیچم، گرچه با خود باز میگویم
« این قصه حتما جای خوبی آخرش دارد...!»
ابوالفضل کاظمی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد