ما نسل خوشبختیم
جنگ و بیماری دیده ایم
سرسختیم
خوابی دیدم
شیرین
ریز ریز
به کامم می ریخت شهد عسل انگبین
صدای لب خند ز سرمستی
ایران زمینم
گوشم را نوازش می داد
و
بوس های آبدار مادر
گونه هایم را لمس می کرد
صدای گرم و دلنشین لاله ام
چشم های زیبای پدر
دست های مردانه ی پدرم را
بر سرم حس می کردم
سفره ی پر رزق و صمیمی را
در خواب و بیداری
به وضوح می دیدم
مثل کتابی بود
که تک تک ورق می زدم و مرور می کردم دست نوشته های بسته به جانم را
و شاخه ی زیبا و بالا بلند
طوبا را در وسعت زمینی به
پهناوری دنیا می دیدم .
هوس های نیمه شبی
دورهمی خانوادگی عیدهای
خجسته مان را
خوشمزه تر ز
املت چرب و چیل
خانه ی پدری مگر بود
یادش بخیر
بی تردید و گمان می رسد
روزی می آید دوباره جمع شویم
در هنگامه طلوعِ
ساعت صفر عاشقی
یعنی تازه رسیدیم به سر شب عاشقی
و اما حدیث نوروزی خانه پدری.
از دو سه روز قبل تر
زعید بار و بندیل می بستیم
می زدیم به
جاده ی خاطرات کودکی
تمام پیچ و خم های
این مسیرگاه عشق را خوب بلدیم
و تک درخت بود معبد اصل و نسب
مادری
که خیمه گاه ی
لاله یی ست چشم براه
در کنار گاه جاده بعداز گذرگاه پل و آب
می دیدیم درجایگاه لاله
که به خواست خدا پا بر جاست
به انتظار ما ایستاده
شده است ماوای
سلام اولیه خانواده
برای رفت و آمدهای
همیشگی یمان
جاده و آدم های سوارو پیاده اش
به احترامش فاتحه عشق می فرستند
به این مقبره ی
عاشق خدایش
که خود خدا جایگاه ی او را
چه زیبا و تک انتخاب کرده بود
گوشه و کنار جاده
پیچ و خم های مار پیچش
پر می شود ز
شقایق وحشی بهارانه
و
لوله های قطور و پیچ در پیچ
نفتی یش
پالایشگاه دودی و خوش بوی
گازیش
شعله های روشن تزریق گاهش
ذرات معلق گرد و غباریش
و تمام این عناصر و طبیعت
سالهاست یعنی
نیض جریان زندگی جاری ست
در شالوده سیاه رنگ چاه های
حفاری
در قعر زمین
با دردسرهای اضافی استراتژیک
ایام ایامِ همیشه
پا بر جا بودند
خواهند بود
در گستره ی خوزستان با
خیر و برکت
نان سفره ی مردمانش منسجم
شده است با
آفتاب های تیز و سوزانش
چهره های سوخته ی
مردان با غیرتش
زنان عاشق فرزندانش
یادش بخیر
همه ذات وجود اصیلش
گلوگاه و شاهراه سفره های طلای سیاه زیر زمینی
و فوران قطرات سیاه در چاهایش
زبانزد خاص و عام است
که گوهر شناس شناسد قدر گوهری
و گاهی بی خبران گویند
کجاست
اینجا
که شما می گویید
که هرگز نرود
ز یادم فراموش
کلاغ پربازی و توپ بازی و
بدوبدو ها و
شیطنت های آب بازی حوض وسط حیاط خانه پدری
یادش بخیر
و ما
بچه های بازیگوشی که ز هجوم عطش داغ گرمای ظهر تابستانی
به اشاره یی و سوتی که بزرگترهاخوابیدند
سرازیر می شدیم به حوض لاجوردی
وسط حیاط خانه ی پدری به آب تنی و رقص های بی پروای
کودکی
پاک و بی گناه بودیم چون فرشتگان زمینی
کنار هم بودیم و خوش بودیم در
عالم بی ریای کودکی
و در
تب و لرزه روزگار بزرگتری
همدم و غمخوار
پشت به پشت یکدیگر بودیم
و بگویم برایتان
ز رعایت حال لاک پشت
داخل حوض
حاکم مطلق قلمروی حوض
که سفارش خاص آقا جان بود
که گاها اگر با
پاها و
شلنگ تخته بازی بچه ها
به لاکیش اشاره می کردیم.
ما می شدیم تبعید به گرمای 50 درجه ی
کوچه ی تفت دیده ی جنوب
و لاکی جان میهمان خاص کولر آبی
تازه به بازار آمده.
اما توبیخ ما به کوچه
به آب تنی خنک و
نوشابه ی تگری عصرش هم می چسبد و هم می ارزید
حال و هوای کودکی و
حض یک قل و دوقل ریگ بازیش را
حالا که کُرونا ویروس
قرنطینه
به خانه نشینی یمان کرد
نگذاشت برویم خانه پدری
حالا می فهمیم
یادمان را کیفر فراموشی مباد
ما نمک پرورده ی سفره های خانواده یم
یادشان به خیر باد
جذبه های پر غرور پدران
و خنده های مهربانه مادرمان
سرزمینم
کٍرونا ویروس جان
چسان سختی ها و بیماری های
دیگر خواهد رفت
و می رسد روزی که
نفس به نفس
نزدیکان و عزیزانمان را دوباره در
آغوش محبت می فشاریم
صمیمانه می بوسیم
و تجدید دیدارها داریم
امید وار و دعا گوی
آمدن این روز هائیم
دور نیست نزدیک است
بخندیم و برقصیم
و لباس نوروز بپوشیم
و شکر خدا بگوییم
لبخند بر مشکلات
نشانه پیروزی ست
ما نسل خوشبخت روزگاریم
جنگ دیدیم
بیماری دیدیم
ما مدیران شایسته ی بحران
مشکلات و سختی های روزگاریم
به موقع لباس رزم می پوشیم
و لباس سفید پرستاری را
روزها ست برای مبارزه با بیماری
بر تن داریم
و به هنگام صلح پرچم دار
آشتی و دوستیم
ما ایرانیم
قوی و سرسخت و مرد
روزهای سختیم
سروده ی _ روح انگیز امیدی _
فرح - شیراز
ما ایرانیم
قوی و سرسخت و مرد
روزهای سختیم
1398/1/11
قرنطینه های نوروزی 1399