يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر شکیبا درخشانی ( روح الغزل )
آخرین اشعار ناب شکیبا درخشانی ( روح الغزل )
|
دفن شد زیر خاک عشق
کور شد به اسانی
کسی نبوئید روح آزرده اش را
که دیگر نبود و نبود
کسی نوازش نکرد
چشمانی را که به خواب نرفته بودند
کسی نبوسید
لبانی را که تشنه بودند
کسی نگفت
سخنانی را که نهفته بودند
کسی نشد
نشد که یار شود
در این هبوط کویر
به انتهای زندگی فکر کند
به آن کوچه خوشبخت
به سوسوی چراغ مرگ
و به دستان لاغر مردنی کلاغ
که دیگر قارقار نمی کرد
کسی نبود
تا آوای زخمی بلبل را بشنود
کسی نبود
تا در آغوش بگیرد
جسد خون آلود را
کسی نبود که خون را کنار زند
مرغی پرشکسته آرام گرفته بود
با همان بالهای سپیدرنگ
در گوش آسمان
غزل می خواند
و کسی بفکر درختان نبود
آنانی که مدام سرپا ایستادند
و کسی بفکر جفت گیری گل ها نبود
شقیقه های او دیده می شد
رگهای سبز رنگی که از حنجره اش بیرون می زد
و فریاد می زد
تنهایی
تنهایی
تنهایی
و مردی که در خفا اشک می ریخت
و زنی که نمی توانست در کنارش باشد
کودکی که هیچ وقت نبود
زیر سقف کاهگلی
یک نفر خود را دار می زد
و کسی نبود
تا بنویسد از آنچه دیده بود
کسی نفهمید چرا دیگر صدایی از فرهاد نیامد
و چرا شیرین مرد
و چرا صدای ضجه هایش بریده شد
و کسی صدای با کارد بریدن گلو را نشنید
و آزادی
لفظ بی معنایی شد
آنگاه که خورشید سرد شد
✍ #روح_الغزل
#شکیبا_درخشانی
|
|
نقدها و نظرات
|
سپاس فراوان | |
|
سپاس فراوان | |
|
سپاس فراوان | |
|
سپاس فراوان | |
|
سپاس فراوان | |
|
سپاس فراوان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.