قلم از نور صدا جنب پراز نور خدا
من و اصوات اله در بر ميخانه گدا
اي صفا مروه ي من هاجر ديرينه ي من
تو بيانداز برت جامه ي رنگين صدا
نور الوانه ي سدر سمبل رندانه ي رند
بكن از شمع و فضا تحفه ي سنگين ندا
به شراب مي انگوره نظر افكنم از
دل ديوانه ي شيدا خور تنبور صدا
اي رسا نوبر اعمال خدايي به مني
بكنم بر به برم نعره ي مستانه ردا
دل آن نيمه شب شب شكن صبح بخير
نور رقاصي من در پس هر پرده روا
دد و ميشم كه نما جملگي در من بنما
بر در غار حرا جمله ي اقرء بنوا
شعله ي آتش موسي كه در آمد ز ردا
نفس من بدما عيسيي مريم بدما
سامري گر بشود حاكم عقلم صنما
من گوساله پرستم به حميمم بنما
هر قلم نقش من از جوهر انباره ي علم
بنما رخ بنما طاقت والا بنما
زايش از ركن من است شعر مرا دم بنوا
هرچه آيد به قلم نقش تمامش بنما
ساعت از دل بنويسم كه كنون خسته ام از
دل شيداي مرا آب رواني بنما
ظلمات دل من از دل تو ناهيد است
هر دم از كوي تو خاليست سبد پر بنما
رب قرآني و توراتي و انجيلم باش
صحف ركن فصاحت به زبورم بنما
شاه اين ملك پر ازخون كه دگر خاموش است
بنما در منِ سلطانِ سليمان بنما
خضر و ناجي همه را در منِ بي كس بنما
بر منِ غالب عالم تو مسيحم بدما
شوكت و راه خودت حكمت جانم بنما
بنما آنِ مرا صحبت جانم بنما
اين كنون عافيت و در پس پرده چه بس است
بدرا پرده ي اجلال خدايي بدرا
بنما نور خودت بر همه خلق از برِ من
تا شوم نورِ قمر بر همه شمست بدرا
شافي ار من گنهي کردم و نادانيِ اقلام، بگير
اين گذرگاه تن از جسم و نوايم بدرآ
غرق زيبايي و مهر تو شدم قدرم ده
قادرا بر منِ مسكين همه يكجا بدما
سال نو مبارک