جمعه ۲ آذر
دیر آمدی ... شعری از علیرضا مسیحا
از دفتر عاشقانه نوع شعر چهار پاره
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ ۱۸:۴۹ شماره ثبت ۸۲۲۳۸
بازدید : ۵۵۳ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب علیرضا مسیحا
|
آمدی؛ آن زمان که دل کندم
از نگاه به عکس بر دیوار
تشنه بودم؛ شهید شد چشمم
از عطش های حسرت دیدار
دیر کردی، زمان مرا برده
فکر ماندن به سر ندارم من
دستهایم ببین که می لرزند
جان نمانده دگر درون تن
حال جویای حال من گشتی؟!
با وفا این زمان دگر دیر است
آن جوانی که عاشقت بوده
قامتش خم شده دگر پیر است
من که ضرب المثل نمیدانم
شاعرم از تو شعر میگویم
هرکه از دل رود، زدیده رود
این چنین نیست من تو را جویم
کاش بودی و یا که میدیدی
تو که رفتی شبانه، تب کردم
روزها را برای آمدنت
به امید وصال شب کردم
با نگاهت در آن شب آخر
آذرخشی درون قلبم خورد
تو که رفتی تمام من هم رفت
عاشق خسته ات همان شب مرد
علیرضا مسیحا
چهارشنبه 14/11/1398
ساعت: 17:45
|
نقدها و نظرات
|
ممنون از محبتتون | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و غمگین بود