جمعه ۳۱ فروردين
شاعرازغم نمیگریزد شعری از مهدی ولی الهی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸ ۱۹:۱۹ شماره ثبت ۸۱۹۰۵
بازدید : ۶۴۶ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب مهدی ولی الهی
|
دردی درون سینه ام هی میزندفریاد
یک بغض سنگین قصد تسخیر مرا دارد
ابری سیاه اطراف روحم را قرق کرده
می غرد اما قطره ای باران نمی بارد؟
من انتهای ظلمت شب های تاریکم
صدپله بالارفته ام رنگ سیاهی را
آنقدر تنهایم که باور کرده ام دیگر
طی کرده ام عمری مسیراشتباهی را
بوی تعفن می دهد این روزگارتلخ
بویی شبیه مثله های صد جسد باهم
در برهه موهوم و وحشتناک تاریخم
درعمق گنداب زمان حل می شوم کم کم
وقتی بنای عشق را ازپایه کج بستند
پروانه ها دور خود ازنو پیله می بافند
هرلحظه گل در انتظار حکم اعدامست
وقتی تبرداران علمداران انصافند
فرمانروای خسته اقلیم پاییزم
این برگهای بی رمق را میدهم بر باد
تنهاترین بازنده در بازیچه مرگ است
سردارجنگی که سپاهش ازنفس افتاد
همسایه نیلوفرم دریا مرا دریاب
من ماهی مردابم و ازرود می ترسم
هم خانه آتش شدن تقدیر تلخی بود
خاکسترم اما هنوز ازدود می ترسم
ازواژه های درد بیزارم به حدی که
این شعرباید دودمانم را بسوزاند
تصویر گنگی مانده ازخندیدنم دیگر
شاعرکه غم را ازخودش هرگز نمیراند
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خاکسترم اما هنوز ازدود می ترسم
درود بزرگوار
بسیار زیبا و ناب سرودید