دنیای بی تو
شده دنیا قفس بیتو، پر از دردو هوس بیتو
چگونه ما کِشیم آخر، در این دنیا نفس بیتو
چه بغض هایی که واماندست،درون سینه جا ماندست
گلو یاری نکردست تا،زنیم بانگی جَرَس بیتو
کجاست آن باغبان دل، چو حمّالیم اندر گل
کسی کِی میشود پیدا،کنیم دل را هَرَس بیتو
طبیبا کی زِ رَه آیی ،دوا میخواهیم اِنگاری
که افتادست در جانها، دردی از بَرَص بیتو
شدیم چون قطرهٔ حیران، همان ماهی سرگردان
که گم کردین راهِ وصل دریا را،مِثِ رود ارس بیتو
سرشت پرواز میخواهد،شمیمِ راز میخواهد
زِجا افتاده است گویا،دراین وقتی که بی بال و پری بیتو
چنان آتش زدند بر باغ،جگرها سوخت از این داغ
کسی آهی نمی فهمد؟! جهان کور و کرَس بیتو
چه خنجر ها زدند بر قلب،کنند از او تپش را سلب
تپش دیگر نمی خواهد،درون این قفس بیتو
چه آتش ها به پا کردند،بگو آیا سَوا کردند؟!
نفهمیدیم کسی گوید!!که این خشک یا ترَس بی تو
درون دل اسیریم ما ، کویر اندر کویریم ما
چگونه عِطر گُل بوییم، میان خار و خَس بیتو
چه لشکر ها که آمادست ، زبان ریزی چقدر سادست
میان این همه یاور!!نداریم هیچ کس بیتو
چه گیسو ها نمایان است،تمام سینه عریان است
و چشمهامان شده غرقِ هوس اندر هوس بیتو
ریا در حدِّ اعلا است،جفادر پیش آقا است
بیا داد از ستم بِستان،نداریم دادرس بیتو
قلم خشکیده شد آری!نمیفهمد کسی یاری!!
چگونه من کِشم آخِر در این دنیا نفس بیتو
شده دنیا قفس بیتو، پر از دردو هوس بیتو
زِبعدِ چهارده بیتش،«غریبه» بی نفس بیتو