*فتنه می بارد از این سقف مقرنس برخیز
((دائم الغصه بودیم
که معابر
مستِ جنون شد))
**"من امّا پیش این اهریمنی ابزارِ بنیان کَن
ندارم جز زبانِ دل،زبانِ دل"
مثل این همه سروده ی زخمی
که بر تنَت نوشته شده رنجورم
دلم پُرست
اگر می گذاشتند
از مژه هایَش
در خاکِ حاصلخیزِ
مهرم می کاشتم؛
زعفران برمی داشتم
و چای زعفرانی دَم می کردم
برای خستگی های زمانه
گفته بود:
برانگیختنِ آن واژه ی تزیینیِ
آویخته به گردن تاریخ،دموکراسی
تقاصَش زیستنِ مرگ ست
که اشباحِ سرگردان اعتراضات
با مشت های گره کرده
از خیابان هایی که بوی گورستان می دهد
آمده اند به من تسلیت می گویند
دلم پُرست
اگر می گذاشتند
با وسعتِ نگاهَش که اقیانوس
درونَش گم می شد
قلمی بر هر منجلاب می زدم
تا راهی به سوی آزادی شکافته شود و
نقشِ ماهیان اسیرِ دیوارها هم
در آبی آسمان شنا کنند
دلم پُرست
ممنون سلولِ انفرادی
درد و دلم را گوش دادی...!!
#پ_ن:
*شعر حافظ
** شعر فریدون مشیری
سروده ی زخمی
پژمان بدری
نغز و پرمغز مثل همیشه