بسم الله الرحمن الرحیم
بـاغِ انـار دلبـرِ یـار یـاسِ بهـار آمده است
یار و نگار مادرِ یـار چه با وقـار آمده است
دختــُ نبــی عشــقِ علـی آینـه یِ نــورِ ولـی
سبویِ عشق حوضِ بهشت ساغرِ یار آمده است
خیـره شـده نرگــسِ دل به نـورِ آسمانـی اش
جلــوه یِ نـورِ منجلــی لطفِ هزار آمده است
فسانـه ها ستـاره ها رقـصِ خوشِ نگـاره هـا
چکیـده در نگــاه او چشــمِ خمـار آمـده است
آن مـیِ نــاب تنـگِ گـلاب الهــه یِ پاکـیِ اب
دل شـده یِ ابـو تـراب کوثـرِ یـار امـده است
ام ابـی و زینبـی آن شــب قــدر هـر شبـی
فرشتـه یِ کرشمـه یِ پرودگــار آمـده است
برده دلِ دیوانه را هر جا که خاطـرخاه اوست
همچو مهی در پی او دل به مـدار امده است
سوره نـور مریم و طور لولو مکنون شده دل
درخت زیتـون خـدا امشب بـه بـار آمده است
از پهنـه یِ پرتـو نـور تا ساحل کوثـر و طـور
از اوج شک دراین محک دل به قرار آمده است
به توسـنِ چون سوسـنِ تُخـسِ دلِ عاشـقِ مـا
آیـه یِ قـل فتحِ ثُقـل یکـه سـوار آمـده است
به اذن یـارِ بی مـزار تکیـده رفـت از نظـرم
چون نمکی در پیِ یار دیوانه وار آمـده اسـت
بر سرِ این سفره یِ عشق گنجینه ی ِباغِ بهشت
سرگشته یِ رخـشِ نگـار پروانه وار آمده است
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هزار :الف ، سوسن :کنایه ازلکنت زبان
ثقل : بار سنگینی و دشواری
رخش:نور روشنایی
حسین فیضی (نمکی)
باغ انار
🌷
در کشتزار عاشقی
لاله دمیدند
به سرخیِ اب انار
یک دوجین دانه سرخ
که از سرخی هر دانه ی شفاف
اب از دهان همگان
به راه افتاد
چنگ بر نخ تسبیحِ یاس بهاری زدند
هر گلی بویی و قصه ای داشت
به زیباییِ عشق
قصه ها سینه به سینه گشت و
در دلِ هایمان ریشه دواند
مادر قصه های عشق
شد باغ انار عاشقی
زیبا سرودید
شاعرانههایتان ماندگار