سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      بهار

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۷ آبان ۱۳۹۸ ۱۱:۱۴ شماره ثبت ۷۸۳۸۲
        بازدید : ۳۸۶   |    نظرات : ۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

       بهار
       
       ای بهار، تبریک می‌گویم  ورودت را
       ای تولد، ای طراوت ، ای سخا
       عوض کردی تو حالم را، به نیکویی و دانایی و زیبایی
       به جمله ، برترین حالات
       فکر میکردم تو و توبه ، چه نزدیکست روح و جانتان باهم
       حسِ آغازی دوباره
       حسِ خوبِ خوب بودن
       
       چندروز قبل که زمستان بود،
       جسدهای درختان را نگه کردم ،
       که ایستاده   – دریک قتل عام سرد – همشون مرده بودند
        و اینک - با دم همچون مسیحائیت - زنده گشتند و دوباره ،
       میروند سروقت کار خود
       فرصتی دیگر... در قماری نو
       کنون من در میان اینهمه شیداییه بی حد
       بمانند کسی مانَم که در یک توبه ی محکم ،
       بیامد از سیاهی تا به نور تا خود محک آرَد دل و جان را
       تو مانند نسیمی هستی ، اندر آتش نمرود
       که آن سوزش بسوزانی به دستانی ، که پُرمهرست
       چه حالی دارد اینجا ،
       آتش لطفی ... آتش کین را کند رسوا
       خدایا حمد تو گویم ، بنده ی ناچیز خود را در میان یک جهان آتش ،
       رها ناکرده ای و تک به تک چشمت به ماها هست.
       ولی ماها فراموش میکنیم این را، ومعلومست دنبالش، هزاران ناسپاسی و گناه آید
       
       گاه میخندم به نوزادان ، دنیایشان اندک ،  
       گاه مکری ، آِید از جانش ،
       به ظاهر درخفا بیرون بیاید کِرمی از جانش، که تا آتش بسوزانَد
       بدون این تصور که چهار چشمِ شناور، رصد آرند کارش را
       میکند آنرا که میخواهد
       شاد از اینکه ندید هیچکس ،
       اما نمیداند که او را خوب هم دیدند ولیکن ، به نوزادیش بخشیدند
       او نمیداند ، چگونه والدینش ، به خود وامیگذارندش در این دوران
       همان وقتی که در آن ذهن نوپایش ، خود را تصورمیکند تنها ،
       و میگوید به خود : هرچه خواستم ،  همان را میکنم حالا
       حواس آندو بر او هست ولی اینکه چرا فرصت دهند اورا
       یک دلیلش اینکه : ضعیف و دون و زارست ، رحمشان آید
       دلیل دیگرش اینست : که در عمق وجودش  ریزه کاری های شیرینی ست ،
       که درعین شروری ، نمک میبارد ازآن خنده ی نوزاد
       والدین هم با دلی پر رحم ، این جهالت را به او بخشند
       با آن طنز و آن خنده ، بخشایند گناهش را
       اینهم بهارِ پدرمادر، که به توبه ، سخت نزدیکست
      .
      .
       دوباره دیدم عقلم را که حیران گشته، سرگشته،
       به صحرای غمینه کربلا میزد
       
      راستی ، گفتم کربلا
       درآن محشرگه خونین ، اگر کم بود گناهها ،
       یک بهار، کافیه کافی بود - برای توبه ای دیگر-
       ولی آنجا گناهان بیشمارست
       دگربهر گناهانی که شد ماه محرم ،
       و دنبالش صَفَر،
       تنها یک بهار، آنرا افاقه نیست
       از سوی خدای مهربان ، دو تا بهار آمد(ربیع الاول و ثانی)
       که بعد از آنهمه رسوایی و وحشیگری ،
       هرکس که خواست ، آید
       در بهار زندگی و توبه ای که ، ازسیاهی ها به نورآیند
       مهلتی دیگر،
       اگرچه هیچیک را ،
       لیاقت را نبودش واقعاً درجان ، که سوی نور آید
       
       خداست دیگر،
       بندگان واقعی ی او در آن میدان ،
       از لطف و تلاش " بَهر نشانی از هدایت " ، بقدریک سرسوزن ، مضائقه نکردند ،
       زجانهاشان گذشتند وچه ها کردند
       و اینک این خداست دیگر،
       دوست دارد بندگانش را
       خصوصاً آنکه با توبه بیاید سمت و سوی  او
       در بهاری نو،
       از سیاهی ها بسوی نور
       تا بیایند و وجود نحسشان را بس بشویانند ،
       در این اَنهارِ ربانی
       تا سفید گردد سیاهی های دلهاشان
       ولی افسوس ، گروهی کم بیامد درکنار نهرِ زمزم وارِ توبه
       
       آنقدر  آن سیلِ سیه جانان ، درسیاهی های خود ماندند، تا مُردند   
       
       بهمن بیدقی 98/6/26
      ۳
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸ ۲۱:۲۲
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا بود
      جسارتا آهنگ عمودی ناسازی ندارد خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸ ۲۲:۴۷
      باعرض سلام واحترام
      ممنونم از نظرتان
      ارسال پاسخ
      مسعود میناآباد ( مسعود م )
      چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸ ۰۶:۵۵
      سلام
      صبح عالی به خیر
      ---------
      گاهی باید:
      سوار بر قایقِ شکسته‌ی آرزوها،
      مرزهای بیکرانِ بودن را،
      با دستانی شکسته،
      و خالی پارو زد؛
      و قاصدکِ زیبای امید را،
      از سرای سینه،
      پرواز نداد!
      ----------------------زهرا حکیمی بافقی

      درود بر شما ...... خندانک
      -------
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸ ۰۹:۴۶
      با عرض سلام استاد گرامی
      شعر زیبایی را ارسال نموده اید
      ممنون و سپاسگزارم از نظر ارزشمندتان
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸ ۰۹:۰۲
      سلام شاعربزرگوار
      عالی سرود
      درود برشما
      خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸ ۰۹:۴۹
      با عرض سلام استاد گرامی
      نظر لطفتان است
      برگ سبزیست تحفه ی درویش
      سپاسگزارم از نگاه ارزشمندتان
      ارسال پاسخ
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸ ۲۲:۳۲
      درود برشما خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸ ۲۲:۴۹
      باعرض سلام واحترام
      سپاسگزارم از شما
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0