ابتدا از خویش بود اصرار و اصرار
از توی لعنتی خونسرد هی انکار
خلاصه شاکی ام ازت بیا به دیدار
بیا نکن تبعات عشق را تکرار
نیستی و حیرونم از فاصله ها سرشار
کنارم میبینمت در آینه هر بار
هنوزم مانده تصویر بودنمان تار
پناهم آغوش تنهائیست به ناچار
من و خاطراتت یه جنگ تمام عیار
هوای خواستنت رو به دلم نیار
هجمه ی غم میرسه خروار خروار
به قول آقا جون قصه آی هوار
لعنت کن به عشق و عاشقی نثار
شاعر شعر دل لیلی شما ای یار
برف شو به میلاد هر دومون ببار
آدمک میسازم ازت رو تنم بهار
____________________
شروع فصلت به پایان فصل من گیره
برف واسه منه بارون برای من دیره
آهای زیبای موی مشکی تیره
میگم دوست دارم به خرجت نمیره
نگو نمیای که در میرم از کوره
تابستون بعدتو نمیخوام زوره؟
خودتی به قالب روح دیوانه چیره
روحی که در برزخ چشمانت اسیره
میبینم اون درویش تنها ز دنیا سیره
زانین دل شکسته کز نرسیدن پیره
عاقبت منطق گروی احساس اجیره
چیکار کنم رابطمون کارد و پنیره