سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    وقت عشق است

    شعری از

    الهام امریاس

    از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

    ارسال شده در تاریخ شنبه ۹ شهريور ۱۳۹۸ ۱۸:۱۷ شماره ثبت ۷۶۷۰۹
      بازدید : ۱۸۳۸   |    نظرات : ۵۹

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر الهام امریاس

     
     
    وقت عشق ست و دلم بیتاب از تو گفتن است
    سر به بازوی تو در شبهای حسرت خفتن است
    تا غبار غم بروبم از قد و بالای دل
    غرقه در دریای آغوشت تنی را شستن است
    من پری زاده نبودم تا که تسخیرت کنم
    ای که دشتستان فایز بی حضورت مدفن است
    قوی احساسم که در دریاچه ای تنها شدم
    برکه ی بغضی همیشه در گلویم بامن است
    بید سر افکنده ای بر حال و روزم می گریست
    گفتم ای سر ،مو پریشان کن گه آشفتن است
    آنکه بر چشمم نگاهش خیره بود ،خیرات شد
    مثل حلوایی که حُزنش برهمگان روشن است
    مرده ایم اما کفن از ما جدا افتاده است
    وقت کافور کلامی در نگاهت جستن است
    ای فسونگر ،فاصله شد فاتحه خوان دلم
    کشته ی مهر توای مولای مردان یک زن است
    شیخ صنعانیم و در رهن خماری جانمان
    منطق الطیرا از آن کعبه زمان رفتن است
    لب به جام غم زدن ،مستانه گی دارد مگر
    مستی ما از شراب شعرهای الکن  است
    بوفم اما ای چو سیمرغ سخنهای سخی
    زالی و رودابه ام از عشق تو آبستن است
    غنچه از بهر فسردن نیست ای غافل دلان
    کارغنچه ،غنچه ی همزاد را بوسیدن است
    سرمهٔ سودا بچشمم میکشم سودابه وار
    آوخ از عشقت نجیبانه دلم تر دامن است
    ریشه ی فکر مرا روزی در آتش سوختند
    وقت در خاک خیالاتت ز نو روئیدن است
    شب شد و تخت تمنا و تب تقدیر و من
    آه از هجران که کارش عاشقان را کشتن است.
     
     
     
    آه
    که اگر به موتم راضی بود
    کنون نه
     قنات غم بچشم من بود و
    نه
     دلو دوری بدست تو
     
     
    ۶
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۰:۰۸
    سلام خواهر ارجمندم خانم امریاس درود بر شما عالیست
    الهام امریاس
    الهام امریاس
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۶:۴۵
    سمان هراسان در اضطرابی سرخ
    ماه فرو رفته در نقابی سرخ
    صبح جرات فردا شدن نداشت
    حتم می افتاد اتفاقی سرخ
    یک طرف لشکری پر از کینه
    این طرف مرد و انتخابی سرخ
    دختران هراسان به دور زینب جمع
    خیمه ها پر شد از التهابی سرخ
    آسمان پر شد از چکاچک شمشیر
    خون به پا میخواست در سرابی سرخ
    مردی از جنس عشق روی دوشش مشک
    دست هایش شدند انقلابی سرخ
    مشک تا تیر خورد میان دندانش
    داد زد زینب با صدایی سرخ
    عمه هی میدوید این طرف آن سو
    خیمه ها گم شدند در غباری سرخ
    کودکی روی دست بابایش
    خیره میشد هی با نگاهی سرخ
    شمر تا پایش روی ماه افتاد
    آسمان سرخ شد چون شرابی سرخ
    حال زمان زدن و چپاول بود
    زینب اما نعره زد با حیایی سرخ
    آی مردم خیره سر بچه می ترسد
    نیست بین شما با مرامی سرخ......



    همواره به تحسین قلم تان سرخم میکنم خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    الهام امریاس
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۳:۴۵
    سپاس از لطف استاد خوبان مسیحا،ناجی شعرها و شاعرانه ها

    من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو ,, ,, پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو  
      سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ,, ,, ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو  
      دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت ,, ,, آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو  
      گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم ,, ,, گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو  
      من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت ,, ,, سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو  
      قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد ,, ,, در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو  
      گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد ,, ,, که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو  
      گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است ,, ,, گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو  
      گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد ,, ,, گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو  
      گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست ,, ,, گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو  
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ۱۳:۵۳
    سلام مهربانیت را درون باغچه کاشتم بماند آنان که ماه را به کاه فروختندحالا درخت مهربانی ات شهری را سایه افکنده . شهامت .عشق ...ابدیت
    ارسال پاسخ
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ۱۳:۵۷
    لطفت مست ام خواهرم
    ارسال پاسخ
    مسعود میناآباد ( مسعود م )
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۵:۰۹
    سلام :


    دوباره
    عطر حضورت گرفته صحرا را
    به جشن این همه لاله ،تویی که مهمانی
    بیا و
    بر سر چشم ترم قدم بگذار
    بیا و رد شو از این کوچه های بارانی__ ) ؟؟ )
    ___________________________________ خندانک

    درود بر شما
    بانو الهام امریاس عزیز
    باعث خرسندی است که چنین غزل فاخری از شما میخوانم
    وسایت شعر ناب نیز باید به حضور شاعرانی مثل شما مباهات کند

    غنچه از بهر فسردن نیست
    ای غافل دلان
    کارغنچه ،غنچه ی همزاد را بوسیدن است
    سرمهٔ سودا بچشمم میکشم سودابه وار
    آوخ
    از عشقت نجیبانه دلم تر دامن است
    ریشه ی فکر مرا روزی در آتش سوختند
    وقت در خاک خیالاتت ز نو روئیدن است
    شب شد و
    تخت تمنا و تب تقدیر و من
    آه از هجران که کارش عاشقان را کشتن است.

    مر حبا سرو قامتت سر سبز تر باد
    الهام امریاس
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۵:۴۴
    درود جناب آقای مینا آباد ارجمند

    کوچک نوازیتان را قدر دانم بزرگوار


    آمدم گفتـــم ســــلام ، امّا مرا ..... نشناختی !!
    اعتنایی هم نکـــردی آه ، .... یا .... نشناختی

    زیر چشــمی با نگاه شیطنت باروغــریب
    هـم وراندازم نمــودی بارها … نشناختی !!

    چشم نمناک مرا دیدی کمی ساکت شدی
    ســربه زیر انداختی ای بیوفا … نشناختی

    گرگ و میشِ عصر پاییزو مِه و باران و من
    آه ، شاید هم مرا دراین هوا ... نشناختی !!

    \" این منم \" گفتم به آوازی بلند و آشنا
    \"مرد تنهای شب بی انتـها \" … نشناختی ‼

    گونه های ســرخ از شرم تو را باور کنم ؟؟
    واقعا\" باور کنم

    بیگانه را از آشنا … نشناختی ؟؟

    می شنیدم من صـــدای هـق هـق ات را مـاه من
    در عجب مانــدم مرا آخر چرا… نشناختی ؟؟

    یک خدا حافظ نگفته روی گـــرداندی زمن
    در میان کــــوچه ام کردی رها ... نشناختی !!

    آه… !! بانو ،
    داغ چشـــمانت کشد در آتشم
    من که ویــــران تو ام ، اما مرا..... نشناختی .

    (مسعود. م )

    _____

    خندانک

    صمد نجفی ( فتاحی )
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۵:۴۸
    خیلی زیبا و دلنشین 🌸🌸🌸 افسوس اشعار دیگری نذاشتین بانوی خوش ذوق
    الهام امریاس
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۶:۲۱
    درودها جناب آقای صمد نجفی گرانقدر

    خوش آمدید

    سپاسگزار نگاه ارزشمندتان هستم
    بیش از این در سایت شعرنو فعالیت داشتم
    امید در این سایت هم نقش مهری بزنیم بر قصر هنر
    با حضور روشنفکران و دوستان ارجمند شاعر

    :


    شاپرک شال تو
    بوی آبی ستارگان را
    در عمق تبسّم غم
    می پراکند
    تا سرزمین عشق
    احساس بی مادری خود را
    فراموش کند
    و من،
    در بادبادک آسمان
    دست به پیشانی ماه می سایم
    تا انگشتان گوشه نشینم را
    برای حیات دوباره
    آماده کنم
    جنگل ها،
    راه سبزِزیستن را
    به روح مأیوس ابرها
    تزریق می کنند
    و تو
    همچنان بادبادک آسمان را
    در جهت مخالف باد
    می چرخانی
    تا، ثابت کنی،
    قلب هیچ عاشقی را
    نباید دست کم گرفت
    ( صمد نجفی )

    2:
    امیر مسعود شفیق
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۶:۲۵
    قوی احساسم که در دریاچه ای تنها شدم
    برکه ی بغضی همیشه در گلویم بامن است

    . درود بانو
    غزل زیبایی است
    خندانک خندانک خندانک
    الهام امریاس
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۶:۳۷
    دستهایت
    بوی بهشت میدهند
    وقتیکه باران اشکهایم را پاک میکنی
    آیا در بهشت هم باران میبارد ‼
    ای بهترین شعر سروده ی طبیعت
    درزلال چشمهای زیبایت
    مهربانی موج میزند
    ومن با لبخندهایت تا فراز آسمانها اوج میگیرم
    هستم
    چون ترا دارم
    مهربان مادرم
    ( مسعود .ش )




    درود و سپاس فراوان جناب آقای مسعود شفیق
    خوش آمدید خندانک
    اکبرامرایی
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۶:۵۰
    بسیارزیبا خندانک
    الهام امریاس
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۷:۰۴
    ای کاش بالهایم را آتش می زدی
    نه آسمانم را
    تاقصد پروازکردم
    ،در بین انگشتانت زنداني ام کردی وبه چشمان
    بي جانم،آموختی که
    ،سھم من از بودن
    خاموشی ست واين باوري شد
    برای قلب کوچکم
    که هیچگاه نفهمیدی
    با پس لرزه های بعدنگاه تو می تپید
    مگرآن روز که نگاهت را ازمن گرفتی

    اکبرامرایی


    درود و سپاس از شما خندانک
    عماربرمو
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۹:۰۰
    قلمتون مانا خیلی زیبا و عاشقانه بود خندانک
    علیرضاوالیزاده
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۹:۰۵
    من ز یادت نیستم اما سخی در یادمی
    یازده از هر دوازده نمره ات میدادمی
    ~~~
    گفته بودم شاعری اما مسیرت کور بود
    در مسیرت نیست جنس هر مزخرف آدمی

    شاعر از حکمت سراید از دلش تصویرها
    اصل تصویر تو شاد است منتها در ماتمی

    خوب میفهمی درون جسم هر مرده دلی
    آسمان پیدا شود در عکس تار مبهمی
    ~~~~~~


    بداهه_ی_تقدیمی

    لذت بردم از غزلتون گرامی بانو
    الهام امریاس
    الهام امریاس
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۹:۱۴
    زندگی کلا برایم شکل یک هشدار بود
    پشت قابی حلقه ای مثل طناب دار بود
    ‏همچو زندانی،که گیر افتاده باشد پشت حکم
    ‏سالیانی همدمم یک دفتر و خودکار بود
    رد انسان در میان چهره ها جایی نداش‏ت
    در زبان بازی‏ ‏قشنگ و خالی‏ ‏از افکار بود
    ‏آمد آن لیلای ما روزی که مجنونم‏ کند
    آنکه‏ ‏هر‏ ‏چیزی از او میخواستم سرشار بود
    ‏درد دلها داشت از تقدیر و بخت تار خود
    سال ها مثل خودم قربانی تکرار بود
    ‏ ‏‎عاشقش بودم نباید راز میشد در دلم
    گفتمش رازی که غیر قابل انکار بود

    گفتمش هر چند میدانستم از بخت بدم
    هر کجا عاشق شوم ما بین مان دیوار بود
    ‏او شکستن از دلم آموخت،‏گفتا گوش دل
    دیدگانش عاشقی،... لبریز از گفتار بود
    کاش دل را رو نمیکردم به رسم عاشقی
    ‏پی نمیبردم به راز رفتنش ،اجبار بود
    شد شکاری فرق مان در این‏ ‏جدایی‏ ‏حیف‏ ‏شد
    ‏من به دام عاشقی او سهم یک کفتار بود
    با کسی دیگر ندارد میل گفتاری علی‎
    ‏هر کسی شد همدلم با دشمنم همکار بود
    #علیرضاوالیزاده


    درود و سپاس از همراهیتان خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۹:۱۲
    درود بر شما بانو و شاعر گرامی خندانک
    "آنکه بر چشمم نگاهش خیره شد ،خیرات شد
    مثل حلوایی که قندش برهمگان روشن است"
    بسیار عالی بود بانوی شاعر
    غزلی ناب و دلنشین خواندم از شما
    لذت بردم از قلمتان
    خندانک خندانک خندانک
    الهام امریاس
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۹:۱۸
    نمیدانم...!
    سفر باید کنم آغاز
    کنم هر رهگذر را آگه از این راز.

    من از شوقِ شنیدن
    در غریبِ قلّه ای هر بار
    گرفتم دامنِ ابرِ سپیدی را
    و یا در دامنِ نا آشنا دشتی
    -به مویِ باد-
    گِرِه از لابه بربستم!
    من از شوقِ شنیدن -گاه-در هر گوشه ی دنجی
    حریرِ نازکِ یک قاصدک گل را
    دخیلِ خاطری بستم.

    نمیدانم! سفر باید کنم آغاز...



    درود جناب آقای ابراهیم هداوند گرامی

    سپاسگزار لطفتان هستم خندانک خندانک
    ترانه ماندگار
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۲۰:۰۱

    زیبا سرودید بانو
    درود خندانک خندانک خندانک
    علی کلان
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۲۰:۱۲



    زیبا مینویسید بانو
    درود خندانک خندانک خندانک خندانک
    الهام امریاس
    الهام امریاس
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۲۲:۵۱
    درودها جناب آقای علی کلان گرامی

    سپاسمندم خندانک
    ارسال پاسخ
    سعید فلاحی
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۲۲:۳۷
    خندانک
    الهام امریاس
    الهام امریاس
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۲۲:۵۵
    خندانک
    ارسال پاسخ
    سعید فلاحی
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۲۲:۳۷
    درود و ادب و احترام

    سروده ی زیبای شما را خواندم
    موفق و موید باشید انشاالله

    شادکام و کامروا باشید
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

    الهام امریاس
    الهام امریاس
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۲۲:۵۵
    درودها جناب آقای سعید فلاحی ارجمند
    خوش آمدید
    متشکر از لطف و همراهیتان هستم


    کابوس پاییز:
    به سوی غصه ها کردی روانم
    به پیری رفته است بخت جوانم
    رهایم کن از کابوس پاییز
    بکش رنگ بهاری بـر خزانم


    سغید فلاحی
    ارسال پاسخ
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ۱۳:۵۶
    رهایت میکند امید از کابوس پاییز ....خواهر شاعرم
    عبدالامیر الهی(مسکین)
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۲۲:۴۵
    درود بر شما ادیب گرانقدر
    دل نشین و جان پسند سروده اید
    قلم زرینتان نویسا
    خندانک خندانک خندانک
    الهام امریاس
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۲۲:۵۸
    درود بر شاعر گرامی جناب آقای عبدالامیر الهی

    لطف دارید بزرگوار ،متشکرم

    خوشا آنی که یاری در برش بو
    ز عالم بوی مشک و عنبرش بو
    خوشا آنی که در کنج خرابات
    دو چشم مست ساقی ساغرش بو
    امیر الهی(مسکین)
    خندانک
    مهدی تنهائی
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۲۳:۵۲
    درود بر بانو امر یاس بسیار زیبا و دلنشین بود دست مریزاد قلمتان مانا خندانک
    الهام امریاس
    الهام امریاس
    دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ۱۴:۲۹
    درود جناب آقای مهدی تنهایی ارجمند
    سپاسگزار حضور ارزشمندتان هستم


    #م_ت_
    ناز کم کن دلبر گستاخ من...
    عاشق خود را مرنجان، رحم کن
    تا سوار مرکب عشقی؛ مرا همراه باش...
    پا به پایم آی وتک تازی مکن...
    با دل خون گشته ام بازی مکن
    کم فروشی می کنی در عشق خود...
    غافلی از کار خود
    چونکه یک اندا زه ی قیراط هم
    گو هر عشقی که بر من می دهی...
    وزن خوا هم کرد خوب...
    با ترازوی دقیق قلب عاشق پیشه

    خندانک
    ارسال پاسخ
    همایون طهماسبی (شوکران)
    يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۲۳:۵۵
    درودتان بانو
    زیبااااا
    خندانک خندانک خندانک
    الهام امریاس
    الهام امریاس
    دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ۱۴:۳۰
    درود بر شما بزرگوار
    متشکرم از حضورتان


    ساقی امشب هم خمارم هم خراب
    از فریب باده و مکرِ شراب
    ما نخورده حدِ بی حد خورده ایم
    الامان از جام و نیرنگ و سراب

    همایون طهماسبی

    خندانک
    ارسال پاسخ
    نسرین حسینی
    دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ۰۶:۵۳
    درود بر الهام عزیز
    به ناب
    خوش امدید
    قلمتان همیشه زیباست
    خرسندم از اینکه باز میخانمتان نازنینم
    برقرار باشی به مهر یزدان پاک خندانک خندانک
    الهام امریاس
    دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ۱۴:۳۴
    درودها و عرض احترام بر سرور نازنینم بانو نسرین شیرازی
    ممنونم از بودنتان
    در کنار شما کمتر احساس غربت میکنم
    سایه ی لطفتان از سر حقیر کم نشود
    مهرتان جاودانه
    سپاس بیکران



    شال قرمز

    در دلم باران گرفته ناگهانی بعد تو
    من قرارم رفته است ای یار جانی بعد تو

    از همان روزی که افتادم به دام عشق تو
    من نمیخواهم دگر عشق و بیانی بعدتو

    همچنان پابند عشقم نازنین سستی نکن
    خود ببین این باغ دل را،شد خزانی بعد تو

    ساز دل را کوک کردم تا سرایم عشق را
    لیک کرد مرغ دلم، آوازه خوانی بعدتو

    شال قرمز را سفیدش میکنم هنگام مرگ
    انتخابت را بپوشم من زمانی بعدتو

    تو بکن آسان برایم مرگ ناهنگامه را
    رفتم و این دل نمیخواهد جهانی بعدتو

    تو چه میخواهی از این شور قلم نسرین دگر
    سرگذشتم مینویسم با رمانی بعدتو
    نسرین حسینی
    خندانک خندانک
     غلامرضا شیبانی
    شنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۸ ۱۰:۰۴
    سروده بسیار زیباییست
    هزاران درود🌿🌹
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۶
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۶
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۶
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۶
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۶
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۶
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک
    پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
    خندانک
    الهام امریاس
    الهام امریاس
    جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۵۸
    خندانک سپاسگزارم
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0