انتشار تو

آی شقایق من
برای تو می نویسم
که خاطراتت
هر روز تو را
منتشر می کنند
در دشت قلبم
باز انتشار تو
انتشار تو حدی
که هر روز در این کلمات به هجّیِ عطرند
تا واژه ها از فواصل دور
تو را می خوانند
و روحت در این نوشته ها
طوری ریشه دوانده
که واژه ها
ناخواسته تو را
به رقص در می آورند
تا حجم نبودنت
در بستر این خیال
به فراموشی رود
آری برای تو می نویسم
خورشید که عزم غروب داشت
تو ؛ تمام من خواهی شد
و من خواهم فهمید
خاطره یعنی
گذشته
نگذشته است

سلام

بسیار زیباست و ارزشمند این قطعه ی ادبی
ولی کاربرد فعل در آن بسیار است و با بازنویسی درصورت صلاحدیدتان البته بهتر

درود بزرگوار
بسيار زيبا و جالب بود

سلام استادبزرگوار
اشعار زیبایتان از دل برآمدوبرجان نشست
قلم روانتان همیشه برقرار
درودفراوان برشما

درودتان جناب صوفی خموش دوست گرانقدر
بسیار زیباااااا
قلمتان هماره جاری

چقدرزیبا
دلتنگی را قلم زدید

درودها برشما
قلمتون نویسا