نزد خالق بهترین مخلوق هان
بنده ای محبوب باشد ای جوان
غالب آید بر هوا نفسانیش
یادی از اکبر جهادی دانیش
آن که زیرین جامه ای پوشد ز غم
ترس رویین جامه ای بر تن به دم
آن هدایت روشنی گردد فزون
در دلش همچون چراغی رهنمون
فکر فردایش فراهم توشه ای
دور از سختی سعادت بنده ای
بر حقیقت دنیوی با چشم دل
او نگاهی کرده هان دوری ز گِل
او فراهم کرده بس اعمال نیک
لحظه ها در یاد خالق چون ملیک
از گوارا چشمه ای سیراب او
او که با تقوا دلی بی حد نکو
از همان آبی گوارا چشمه ای
آب نوشیدند کمتر بنده ای
راه ها هموار با ثابت قدم
رو به جانب حق مداوم دم به دم
پیرهن نفس از تنش کرده برون
چون ملائک بنگرد دور از جنون
از تمامی غم رها خود را دلا
جز یکی غم قرب گیرد با خدا
او جدا از کور دل صف ها دلا
خارج از صف های نفسانی هوا
با کلیدی هان هدایت درب را
باز کردش تا هدایت سوی ما
قفل کردش با کلیدی درب جهل
تا زخواری ها برون آسان چه سهل
با چنان روشن دلی دور از حیات
منتخب راهی بدور از سیئات
او ز سرکش نفس شیطانی جدا
رو به جانب نفس پاکی با خدا
چنگ زد بر ریسمانی او دلا
آن متین حبلی که محکم بین ما
علم ها خواندش رسیدش تا یقین
جلوه ای دیدش میان نوری به عین
آفتابی در درون هاله ای
هاله ای را در درون سایه ای
در برابر حق چنان تسلیم هان
تحت فرمان کردگاری مهربان
بازگشت فرع ها روزی به اصل
فرع واصلی چون که همسو جمله وصل
بسته درها را چراغی چون کلید
روشنی بخش حیاتی ناپدید
در میان تاریک جایی روشنی
همچو ماهی آسمانی ای رهی
گلشنی را آفتابی چون چراغ
ماهتابی را ز خورشیدی سراغ
در بیابان تیه باشد رهنما
گمرهانی را هدایت سوی ما
خوب می گوید سخن فهمی دلا
خلوتی کرده سکوتی فهم ها
آن چنان خالص کند اعمال خویش
تا خدا خشنود از کارش چه بیش
آن که خود را بر عدالت واگذار
رو به گنج آیین خدایی رستگار
این که از دل ها برون سازد هوا
حق شناساند عمل ها برملا
کار خیری آن کند جانا قیام
از گمان وهمی کند دوری مدام
اختیارش واگذاری بر قرآن
پیشوایش می شود قرآن همان
بار اندازد قرآن هر جا دلا
او فرود آید خدایی را ثنا
جای گیرد هر کجا قرآن دلا
می گزیند مسکنی دور از هوا
آن که ما بین عالمی عالم نما
زشت ترین انسان میان مردم دلا
دانشی دارد چراغی بی فروغ
جلوه ای اندیشناکی با دروغ
همچو دانشمند او را احترام
در میان جمعی که نادان خوش کلام
جمعی از نادان گروهی گرد او
بی نیاز از بهره دانش عیب جو
گمرهان را بس مطالب گمرهی
باز می گوید که با خود همرهی
دام هایی از طنابی بس غرور
بافتش در راه مردم بی شعور
بس دروغین گفته هایی را کلاف
کرده پهنی بین سر راهی خلاف
اتکا بر نفس امیالی دلا
آن چنان ما بین مردم رهنما
با هوس های خودی تفسیر را
می کند جان ها به دور از حق ها
مردمان را از گناهانی بزرگ
سازدش ایمن گناهی لا سترگ
بس جرایم ها بزرگی را دلا
او شمارد بس سبک از حق جدا
مدّعی از شبهه ها پرهیزها
این چنین لا مرتکب کاری خطا
اعتراف از بدعتی دوری دلا
این چنین لا غرق در اندیشه ها
قلب او چون قلب حیوانات دد
چهرهاش انسان نما ظاهر نه بد
در میان مردگان چون زنده ای
رو به باطل آن ولی داننده ای
حق و باطل را یکی داند دلا
راه خود گم کرده در گرداب ها
ادّعایی می کند فهمش زیاد
کارهایی می کند گمراه باد
تا کجا پیشی شما ای مردمان
می روید آن جا که دور از حق هان
منحرف از حق چرا ای مردمان
حق را پرچم شما بینید عیان
آشکارا حق دلا ما بین مان
با فروزان مشعلی دست هادیان
می روید هان همچو گمراهان کجا
دور خود پیچید و سرگردان چرا
در میان امتی عترت نبی
اهل تقوا با کتابی چون نُبی
اهل تقوا هر یک از آنان دلا
با یقین علمی که قرآن با شما
پیشوایان دین هم اینان مردمان
صدق با گفتارشان گویا عیان
راستگویان بین مردم این کسان
جایشان در بهترین منزل قرآن
همچنان چون تشنگانی سمت شان
سرعتی گیرند پیرو هر زمان
از زبان خاتم پیغمبران
این کلامی بشنوید ای مردمان
هر که از ماها بمیرد مرده لا
کهنه لا هر چیز از ما کهنه لا
آن چه می دانید آگاه از زمان
دیگران را باز گوییدش عیان
غیر این صورت زبانی بسته هان
بهتر از گویا زبانی جاهلان
عذرخواهی مردمان از آن کسی
چون دلیلی لا علیه اش سرکشی
من بباشم آن کسی او را وصی
انبیا را خاتم او خاتم نبی
ثقل اکبر بین مان باشد قرآن
طبق احکام الهی حکمران
ثقل اصغر عترت ختم انبیا
بین تان باشد که رؤیت اولیا
پرچمی را بین تان من استوار
از جهالت دور با حق رستگار
پند دادم من شما را از حرام
دور باشید از حرامی خاص و عام
عافیت پیراهنی را مردمان
با عدالت خود رواجی بین تان
با عمل گفتار نیک اعمال را
بین تان ترویج دادم رهنما
حُسن اخلاق آدمی را بر شما
با عملکردم نشان تا برملا
از تصوّر وهم دوری از گمان
چشم دل را باز تا بینی عیان
با خرد عقلی و دانش دل عیان
می توان رؤیت خداوند جهان
فکرتان را آن توانایی نه هان
اکثریت مردمان دوری از آن
اکثریت آن کسان کردند گمان
شد بنی امیّه مالک بر جهان
هر چه خوبی بود ما بین بندگان
آن کسی را هان سپردند بی گمان
سیر از آبی که آن جا چشمه ای
بین هر یک بندگانی بنده ای
چون حکومت را گرفتش هان به دست
تیغ برّان در میان انگشت گشت
از نیامی چون برون شمشیرها
امّتی آگاه را درگیرها
با چنین اندیشه مردم اشتباه
مسلمین را بیت اموالی تباه
سهم ایشان جرعه ای از انتباه
اکثریت آن کسان در اشتباه
مسلمین را بیت اموالی مکند
هر چه را نوشیده هان بیرون دهند
خوش به احوال آن کسان از مسلمین
بین حق باطل جدایی با یقین
ولی اله بایبوردی
بسیار زیبا و پر معنی بود