آب بابا را برد

درودبرشما
زیباقلم زدید

درود بزرگوار
تقدیمی بجا و زیبا بود
و مبین مشکلات جامعه
مبارک مردم خون گرم خوزستان باشد

دوست شاعر عزيزمون ، جناب حسین شفیعی بیدگلی ، اخیرا شعری برای مهاجران سرودند ، بنده این چند خط اونجا به ذهنم رسید ، با تشکر از جناب بیدگلی

خاک جزیره ای دور
آرامگاه مردیست
در آب غرق گشته
"سوری"ست که "افغان"


دیگر نفس ندارد
تا سرفه سرفه سرفه
از دود دور گردد
گردد ز بمب پنهان

دیگر توان ندارد
تا دست کودکش را
دنبال خود کشاند
با چشمهای گریان

رو سوی غرب کردند
گرچه که خوب میدید
بمبی که خانه اش را
کرده خراب و ویران
آمده حواله از آن
اما چه چاره دارد
با گرگ خو گرفتن
بهتر ز شام گرگان

"هل من" زیاد گفته
با لحن آسیایی
اما جواب نشنید
از داعیان قرآن

دستان دخترش را
در دست ، مرد زخمی
محکم فشرد و طی کرد
سمت سراب یونان

اما کناره ساحل
دل را که زد به دریا
موجی نهیب آمد
آمد سفر به پایان

شاید که دختر او
در کمپ های آلمان
تحصیل کرده گردد
با همت فراوان

آنگاه در جوانی
در قله های اميد
در قلب خویش افتد
یاد پدر کماکان

مهرداد عمران فروردین98

سلام شاعر بزرگوار
درودتان بسیارااا زیبا وقشنگ بود هر دوارسالی شما
موفق باشید ودرپناه خدای مهربان

درود آقای عمران گرامی
شعری زیبا و اثرگذار
به امید روزهای روشن

اسم شعرت خودش یک شعر کامل بود
خیلی عالی بود عالی

درودتان جناب عمران عزیز
بسیار زیباااااا
قلمتان جاری

جناب عمران درود برشما
رسا سروده اید
آفرین

درودتان جناب عمران

درودبرشما

بسیار زیبا

سلام شاعر جان

زیبا سروده ی نابتان را خواندم
احسنت به احساس لطیف و قلم شیوای شما

موفق و نوید باشید

درود

زیبا و غم انگیز

درود بر عمران عزیز
سپاس از اندیشه ی سبز و همدلی گرمتان

چقدر زیبا بود شعرتان
آفرین بر شما

درود بر شما بسیار زیبا و بجا بود جناب عمران عزیز دست مریزاد

درود و عرض ارادت
ارجمند

شما که با عنوان شعرتون ما رو آتش زدین، نذاشتین تا انتهاش بخونیم. اصلا عنوانش به تنهایی یه شعر بی نظیر بود؛ همچنین بند پایانیش.
درودهای بسیار جناب عمران گرامی

درود جناب عمران
بسیار زیبا سرود ه اید