سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        پرده ي نقاشي برگ اميد

        شعری از

        دکتر علیرضا قنبرپور

        از دفتر مهتاب عشق نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۷ ۲۱:۰۸ شماره ثبت ۷۲۱۴۴
          بازدید : ۴۹۸   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر دکتر علیرضا قنبرپور

        در شبي سرد و پر از طوفان و باد
        باز ايزد بنده اي را هديه داد
        عاشقان را محرم و روزي ده است
        گر بخواهي هم توكل او به است
        خسته مردي بود در بستر عيان 
        درد او درد روان بود و روان 
        پيش از اين بيماري و درد گران 
        نقش بندي بود كار اين جوان 
        هر طبيبي او به بستر ديده بود
        با سخن قطع اميدش كرده بود
        همسر دلخسته اش در غم نشست
        با سخن هاي طبيبان مي شكست
        مرد تنها مي شمرد و مي شمرد 
        چند روزي او غذايي هم نخورد
        تك درختي مو عيان از پنجره
        بود كانون نگاهش يكسره 
        همسرش پرسيد از او كي چرا؟ 
        مي كني بر خويشتن ظلم و جفا ؟ 
        مي شماري بهر چه هر روز و شب
        هشت و هفت و شيش و پنج و باز تب
        گفتش اي جانا ببين آن تك درخت 
        گر بريزد آخرين برگش به وقت 
        من دگر از خويشتن خالي شوم 
        من دگر هم خوب نه، عالي شوم 
        آن يگانه برگ اين مو گر رود
        خستگي هم از تن من در رود
        مي شود روح از تن و جانم جدا 
        مي شوم از هر دوا دارو رها 
        همسرش با اشك آهي بركشيد 
        ناله اي كرد و لبانش را گزيد 
        پنجره را بست و رفت از آن اتاق
        با دلي غمديده از درد فراق 
        پيرمردي با خرد از دوستان 
        همدم و همكار دو يار جوان 
        از پي ِاحوال مرد آگاه شد 
        سينه اش پر از غم و از آه شد
        داستان برگ آخر را شنيد 
        زير لب حرفي زد و آهي كشيد
        داد دختر را نويد آن پيرمرد 
        تا خود ايزد كند درمان درد 
        دخترك چشمش بدان يك برگ بود
        صورتش زرد و كمي بي رنگ بود 
        آسمان رعدي زد و تاريك شد 
        لاجرم اميد او باريك شد 
        بادهاي پشت هم بر باد ده
        دخترك: "ايزد خودت امداد ده!"
        گو كه طوفاني به راه افتاده بود
        دخترك اميد از كف داده بود 
        آن شب تاريك و باراني گذشت 
        با همه سختي و آساني گذشت
        شوهر بيمار او كردش صدا 
        تا بيايد بر زند اين پرده را
        پنجره را باز كرد و باز كرد 
        ناگهان از شوق گو پرواز كرد 
        آخرين برگ درخت برجاي بود
        با تمام بادها بر پاي بود 
        شوهرش هم كرد ايزد را سپاس 
        با خودش گفت اي رفيق بي حواس 
        او خودش خواهد كه باشي زنده مرد
        حال بهر چه كني با خود نبرد؟ 
        در شب طوفاني و باران و باد 
        باز ايزد بنده اي را هديه داد 
        ناگهان جمعي عزادار از كنار 
        با يكي تابوت بر دوش و نزار 
        مي گذشتند از كنار تك درخت 
        با دلي سرگشته و برگشته بخت
        ناگهان دختر سرش گو خيره شد
        غم به شادي و سرورش چيره شد
        پيرمرد مهربان از جان گذشت
        تا دل غمگين آنان شاد گشت 
        شب به هنگام دل طوفان كشيد 
        پرده ي نقاشي برگ اميد 
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ ۰۶:۱۸
        سلام

        به سایت شعرناب خیلی خوش آمدید

        عالی است و ارزشمند

        ای کاش رنج پیرمرد برای نقاشیِ برگ در آن شبِ طوفانی را بیشتر می آوردید به صورت چند بیت اختصاصی .
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ ۱۱:۰۶
        خندانک
        درودبرشما
        زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ ۲۱:۵۱
        درود بزرگوار
        زیبا و جالب بود خندانک
        کبری یوسفی
        شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ ۱۲:۲۷
        سلام بزرگوار
        بسیار عالی
        موفق باشید وعاقبتت بخیر
        درپناه خدا
        خندانک خندانک خندانک
        محمد مهدی بخارائی
        شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ ۱۲:۴۰
        دلنشین و زیبا خندانک
        درود فراوان بر شما خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ ۱۴:۱۱
        درودتان
        بسیار زیبااااا
        خندانک خندانک خندانک
        فائزه طاهری(ماهور)
        شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ ۱۴:۴۱
        زیباست👏👏
        پیمان اسماعیل وندی (کهخدا)
        يکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷ ۱۵:۱۷
        درود فراوان برشما بزرگوار
        دستمریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک
        شهرام مودب
        يکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷ ۲۳:۰۵
        درودها بر شما،
        جذاب بود
        دست مریزاد خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3