خوشا بر نگاران بالا بلند
به ابرو کمانان گیسو کمند
به لیلی تباران مجنون نشان
به سیمای زیبای دور از خزان
خوشا مست و مستی به جام شراب
به گل های نسرین در حال خواب
سبکبال بودن به آن سوی اوج
به رقصی که ماهی زند روی موج
خوشا دیده بر کندن و دل شدن
به کردار انسانیت گل شدن
تمنای وصل و رسیدن به دوست
به زخمی که تریاق حاصل ز اوست
خوشا پاکی و آب و دریا شدن
گذشتن ز نفس و مسیحا شدن
به چشمه که آبش زلال است و پاک
به روئیدن گل در آغوش خاک
خوشا عشق وقتی که غوغا کند
به عاشق که معشوقه پیدا کند
به بلبل که عشقش هویدا شده
بهار آمد و غنچه اش وا شده
خوشا بر کلیسا و دیر و خراباتیان
به آتش به مأوای زرتشتیان
به عشقی که در نزد حلاج هاست
به سینه که گنجینه راز هاست
خوشا در سحر وقت راز و نیاز
به سجاده سبز و مهر نماز
به آندم که انسان خدا می شود
از این جسم خاکی رها می شود
خوشا بر شرابی کز انگور نیست
که ساقی ما خانه اش دور نیست
به سینه نظر کن اگر خواهیش
به والله دانم که بشناسیش
بسيار زيبا بود