بر درگهِ ما غیر از، دلدار نمی آید،
بیگانه زِ چشمانِ، بیمار نمی آید..
جز یاسمن و لاله با سوسن و آلاله ،
مست از دوسه پیاله،عطّار نمی آید..
شیدایی کند قُمری، یا زُھره کند ظُھری،
گر عشق نبُوَد مُمضی،تکرار نمی آید..
لیلایی کند گرشب،یا روز نماید تب،
خالی نبُوَد بر لب ،تبدار نمی آید..
دیوانه چو پروانه بر مشعلِ خندانه،
خاکستر و ویرانه، ھشیار نمی آید..
ماییم ترا ساقی جامی دگر ای یاغی،!
سرمست اگر از ما، اجبارنمی آید..
در مسلخ ما غیر از مختار نمی آید،
"روبه صفت زشت و مکار نمی آید"..
فرزانه اگر از ما،شیخا زِ چه گویی لا،
آن را که رباید خواب بیدار نمی آید..
دف گر زند و دستی رندانه ز سرمستی ،
از ما نه اگر رخصت، دیدار نمی آید..
گر نیست شود ھستی یا بود اگر نیستی،
اِن لا عَطیّت اِذنی،آمار نمی آید..
ھر سر نشود بردار درباور و یا انکار ،
منصور اگر حَلاّج..، بی دار نمی آید..
یکتاییِ ما در ھر، تردید نمی گنجد،
بر دایره یِ اِمکان..، پرگار نمی آید..
آدم چو یکی بیند، دوّم نمی بیند،
ھرمثنوی پندارو "خَر" وار نمی آید..!
"ابراھیمِ" دیوانه بس گوی و بسی وانِه،
بر ذره ای از قََدّار،مِقدار نمی آید..
اِنّایی و لَم اِنّی ،
لا غَیِّروھا مِنّی ،
لَن تَاخذهُ الاِعسار ،
ایسار نمی آید................