جمعه ۱۰ فروردين
فساد در چاه است شعری از سروش تهرانی
از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷ ۲۲:۱۰ شماره ثبت ۶۹۱۸۲
بازدید : ۳۰۸ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب سروش تهرانی
|
در دهی دورتر از نزدیکی
آن طرف در پس آن تاریکی
بود چاهی و در آن آبی نیک
مردمش ساده ز دور و نزدیک
بهر آبشخور خود در همه گاه
می کشیدند همی آب از چاه
ناگهان در پس تاریکی شب
سگی افتاد در آن آب طلب
سگی اندر بن چاهش افتاد
اندکی ماند و همی رفت ز یاد
گنده شد پیکرش و عفن آورد
بوی بد بیش شد و افزون کرد
آب آن چاه نبد قابل شرب
لاشه سگ شده خود حائل شرب
اندر آن دهکده دانایی بود؟!
پیر بایسته ی برنایی بود
مردم از خرد و کلان ، پیر و جوان
چاره جو در بر آن پیر ، دوان !
حل این مشکل ازو آوردند
بس که افغان به در او کردند
مرد دانا چو شنید آن دستان
گفت : ای مردم و ای درویشان
آب پاکیزه اگر می خواهید
یا که از شر و زیان آگاهید
آب آن چاه بباید کر کرد
تا که از آب روانش پر کرد !
رفته بر چاه و دو صد دلو از آن
دور ریزید که به گردد آن
آب بیرون شده ، از سر گیرید
تا زلالی همه باور گیرید
تا روان گردد و نیکو گردد
قابل شرب از آن بو گردد
مردم از پیر و جوان برگشتند
بر سر چاه فرا تر گشتند
دلو دلو آب از او دوشیدند
گنده بو بود ، هر آن نوشیدند
غیر گنداب نیامد بیرون
عفن و بدبوی در آمد همچون!
بازگشتند و بدان دانشمند
جمله گفتند که : آب است چو گند
هر چه زان چاه برون آید آب
گند و بدبوی بود چون گنداب
گفت تا بار دگر از آن چاه
بکشند آب بد اندر همه گاه
باز رفتند و دو صد دلو دگر
آب بردند از آن بالابر
باز هم بوی بدی بود در آب
قابل شرب نشد با همه تاب!
مرد دانا چو سخن باز شنید
متفکر شد و پس اندیشید
که چرا آب روان نیست زلال؟
که چرا هست در او شر و وبال!
ناگهان گفت بدان مردم بد
که چسان رفته چنین حالت بد؟
بر سر چاه شد و باز بدید!
که سگ اندر بن چه بود پلید!
رو بدان مردم نادان ، فرمود:
که چنین آب چه ها خواهد بود؟
هر چه زین چاه برون آرید آب
نیست جان مایه ی آن غیر سراب!
این چه عقل است که در سرهاتان
مایه ی ننگ بود از دل و جان
نیست در مغز و سر و جان همه
غیر سیمان و گچ و خاک ، دمه
گر که اندیشه اتان پاکی بود
یا که اندیشه اتان خاکی بود
مایه شر و فساد از بن چاه
می نمودید برون اندر گاه
تا که این مایه ی شر در چاه است؟
آب تان نیز چنین بد خواه است
مایه شر که در آن لاشه بود
باعث مفسده ی آب شود
تا نسازید برون از بیشه
کی شود پاک بدین اندیشه !؟
این همه زحمت و کار از پس و پیش
نیست زو فایده یی آخر بیش!
پس چنین گفت به مردم در ده
برکشیدید از آن چه لاشه؟
زان میان گفت یکی نادانی
تو نگفتی که چنین کن آنی!
تو فقط در سخن خویش عیان
گفتی از آب ، سخن ، نی از آن !
×××
الغرض قصه ی این مردم ده
قصه ی مردم ایران باشد!
نه کسی را غم جان باشد و مال
کشور این گونه پریشان باشد
هر که را مصلحت خویش به کار
باشد و غصه مردم باد است
آنچه از یاد رود ، مردم هست
آنچه بر باد رود ، فریاد است!
لاشه ی مفسده انگیز فساد
در بن چاه بود گند آمیز
تا نسازیش برون از بن چاه
نشود صاف و مهنا و تمیز!
عامل مفسده ی کشور ما
دزدی خرد و کلان می باشد
همچو آن لاشه سگ اندر بن چاه
مایه ی مفسده ، آن می باشد !
دزد اصلی چو در این پرده بود !
نشود پاک دمی این کشور
باید اندیشه ی شه دزدان کرد
که رها گردد ازو این همه شر
×××
لاشه ی سگ چو در این چاه بود
باعث مفسده ی راه بود
آنچه زین لاشه برون می ریزد
هر چند گنداب از آن می خیزد
حال باید تو نظر تیز کنی
نظری ریزتر از ریز کنی
لاشه یی عافل تفسید و فساد
که خرابی کند این ملک آباد
تا در این چاه بود ، گنداب است
نیست پاکی و در او گند ، آب است
عامل مفسده از چاه بگیر
که شود کشور تو عالمگیر
دست دزدان همه کوتاه نمای
عامل مفسده را راه نمای
آگهی ده همه را پیر و جوان
عامل مفسده را نیز بخوان
تا نگردد همه ی ملک خراب
تا شود صاف و زلالت همه آب
×××
الغرض هر که دلش آگاه است
خبرش هست ، چه اندر چاه است؟!
تا که آن لاشه در این چاه بود
عامل مفسده زین چاه بود
نتوانی که توقع سازی
که چرا نیست مرا همسازی!
کشورم هست اگر ویرانه
عاملش نیست در آن بیگانه
عامل مفسده در چاه بود
باعث گندی این آب شود !
بشنو از گفته ی ناخوان «سروش»
غرض از چاه چه باشد؟ می کوش
تا که آگاه شوی در کشور
هست صد عامل افساد دگر
هر چه گنداب از آن سازی دور
نشود پاک و زلالی منظور
چون که آن مایه ی تفسید به چاه
باشد و آب ازو عفن و سیاه
مایه و منشاء تفسید بجو
پس از آن آب زلالی است به جو!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسيار زيبا و مبين مشكلات جامعه
عيدتان مبارك