سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      بیوگرافی

      شعری از

      پیمان بهجتی

      از دفتر هیچ در هیچ نوع شعر دلنوشته

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۷ ۲۳:۱۴ شماره ثبت ۶۹۰۵۸
        بازدید : ۳۹۲   |    نظرات : ۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر پیمان بهجتی

      ‌در یکی از روزهای سردِ زمستانی
      دقیقاً در بیست و چهارمین روز
      از یازدهمین ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و شش بود
      که طفلی دیده به جهان گشود
      فرزندِ دوم و تک پسرِ خانواده
      والدینش نامش را پیمان نهادند
      به امید آنکه کودک دلبندشان هرگز در زندگی عهد شکن نباشد...
      و اینگونه هم شد
      پس از گذشت سالها ، آن کودک تبدیل به یک مردِ سی و چند ساله شد
      و در طول زندگی همیشه تلاش کرد که هیچگاه عهد و پیمانش را
      با هیـــچکس نشکند...
      فارغ از تمام ناملایمات و عهد شکنی‌هایی که دید
      سعی بر این داشت که یک مـــــــرد باشد...
      گرچه در ظاهر مردی زُمُخت و خشن به نظر میرسید
      اما از درون پسربچه‌ای با روحیه ای بسیار حساس بود...
      پسر بچه ای که با کوچکترین چیزها شاد میشد
      و با اندکی نامهربانی، رنجیده خاطر
      اما ترجیح میداد خود بِرَنجد ولی نرنجاند...
      پسر‌بچه‌ی کوچک ما اکنون یک مرد شده است
      مردی که با تمام سختی ها ، با تمام فراز و نشیب ها
      و با تمام شکست های زندگی همچنان استوار است
      این مرد در طول زندگی بارها و بارها زمین خورد ، شکست خورد
      شکستهایی از جنس عاطفی ، موقعیتی ، شخصیتی ، اجتماعی و و و
      این مرد در همین دنیا بهشت و جهنم را به چشم دید
      این مرد در زندانی اسیر بود که رهایی از آن کاری بس دشوار بود...
      این مرد داشته‌هایی داشت که ارزان از دست داد
      این مرد تا به حال باید مُرده بود!
      اما...
      اما در نهایت ناباوری و با تمام مشقت‌ها
      توانست خودش را از مصائب برهاند
      و اکنون همانند مردم عادی زندگی کند ، البته با کمی دغدغه...
      یکی از دغدغه‌هایش بی رحمیِ روزگار است
      روزگاری که در آن عدالت معنایی ندارد
      و انصاف رو به فراموشی رفته است...
      این مرد از دنیایی که قانون جنگل دارد بیزار است!
      بخور تا خورده نشی!
      و همواره حسرتی در دلش است
      حسرتِ داشتنِ دستانی پرتوان
      دستانی که بتواند چرخ روزگار را ، بر وفق مراد همگان بگرداند...
      #پیمان_بهجتی
      ۳
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      دوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۷ ۲۰:۱۰
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      عباسعلی استکی(چشمه)
      دوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۷ ۲۲:۱۰
      به شعر ناب خوش آمديد خندانک خندانک خندانک
      همایون طهماسبی (شوکران)
      دوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۷ ۱۴:۴۶
      خندانک خندانک خندانک
       موسی عباسی مقدم
      سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۷ ۰۸:۳۴
      درودخندانک خندانک خندانک
      کبری یوسفی
      سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۷ ۰۹:۲۲
      سلام ودرود
      به شعر ناب خوش آمدید
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      محمدرضا کوزه گر کالجی
      سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۷ ۱۲:۳۶
      سلام
      درود بر شما
      سعید فلاحی
      پنجشنبه ۱ آذر ۱۳۹۷ ۰۳:۰۷
      درود و صد درود
      پاینده و زیبنده باد قلمتان
      خندانک خندانک خندانک
      فتانه خزاعی ( دلدیدار )
      جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷ ۲۳:۱۷
      مانا حس و قلمتان خندانک خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0