« كعبه ي دل »
كعبه در بيت المقدس مي بُد و ما را چه كار
يا كه در آن مُلك يثرب، ما نداريم انتظار
ما طوافِ كعبه ي دل ، با صداقت كرده ايم
در طواف كعبه ي دل ، صدقِ نيت را بيار
در طواف كعبه ي دل ، صدق نيت بايدت
صدق نيت ، در طواف كعبه مي آيد به كار
گر تو خود در ملك يزداني،همانجا كعبه است
كعبه ي دل را زيارت كن ،كه باشد آشكار
در طواف كعبه ي دل، هركه از حق ياد كرد
حق بر آن بخشنده باشد ، مي بُوَد آمرزگار
رهروي در ملك يثرب ، قدر كي افزون كند
گر نداني ملك يثرب ، را چه باشد اعتبار
گُمرهند آنها كه رفتن مكه از ها و هوس
وز تجمّل نـزد ملت ، مي نمودند افتخار
اي بسا مردم كه در آن ملك يثرب ره رَوند
مستحق2 دوزخ هستند ، فوج فوج و بيشمار
حضرت داود (ع) را اول نـبودش كعبه اي
آن هم از الهام دل ، آن كعبه كرد استوار
در طفوليت خليل الله3 را ، كي كعبه بود
از طواف كعبه ي دل، كعبه را دادش قرار
هاجر4 از آن ملك يثرب، معجز حق را بديد
تا كه اسماعيل آن شد تشنه، در آن كوهسار
آب زمزم ديده شد ، آن طفل خود را آب داد
چاه زمزم ، از همان معجز بماند يادگار
نقش اسرار الهـي ، هاجر از آنجا بديد
معجزي ظاهر بشد ، از حكمت پروردگار
ملك يثرب را ، زِ اسرارش كسي آگاه نيست
از قديم اسرار آن باشد ، به نزد كردگار
آن خليل الله ، اگر استاد راه كعبه بود
در طواف كعبه ي دل بود و مرد نيك كار
آن خليل الله ، طواف كعبه ي دل مي نمود
تا كه آتش شد برايش سرد و سالم ، لاله بار
هركه حق را مي پرستد، تا بحق دلبسته است
آن نمي سوزد در آتش، يك نفر يا صد هزار
حاجيان لبيك گويند ، در طواف كعبه اش
نزد صاحب كعبه باشند ، حاجيان اميد وار
حمد و لِله و لك البيك5 ، گويند حاجيان
اين دعا بهـر مسلمانان ، بـباشد افتخار
گفتن اللّهُمَ لك البيك، حاجي واجب است
هفت دور آن طوافت ، حاجيا خود مي شمار
آن لك البيك خود را ، واضح و روشن بگو
در حريمِ كعبه ي آن خالق و آمرزگار
نزد حق ، ذكر و دعا رسم مسلماني بُوَد
ثابت و واضح بگو ، در بـرِ پروردگار
حاجيا بسيار مي گو ، آن لك البيك را
بر همه مخلوق خود ، دارد خداوند اختيار
آن لك البيك و اللّهُمَ را حاجي بگو
در طواف كعبه ، آن ذكر تو مي باشد شعار
اي برادر تا تواني بر خدا ، نزديك باش
مردم دور از خدا را ، كارشان بر خود گذار
اي برادر تا تواني بر خدا ، دل بسته باش
رد شـو از كردار زشـت مردمان نابكار
هفت بار از مروه2 تا كوه صفا ،گردش كني
تا صفا يابد دلت ، زآن كوههاي گرمسار
هر كه تزوير و دغل ، آرَد به جاي امر حق
بـر حقيقت بينيان ، اين كار باشد ناگوار
در طواف كعبه هر كس،حيله و تزوير كرد
در قيامت نزد خالق ، مي بُوَد آن شرمسار
آن خليل الله ، بهـر ما رياضتها كشيـد
تا كه ملت را به سوي حق ، نمايد هوشيار
وحي و الهام خدا ، بـشنيدن آن پيغمبران
حق شناسان مي شناسند حكمت پروردگار
وحي حق را ،آن پيمبرها زِ خود سنجيده اند
از ره وحيَـش خدا ، باشد به ما آمرزگار
هـر پيمبـر را قرار و عهد بودش با خدا
با خدايت همچو پيغمبر ،بكن عهد و قرار
در حريم آل پيغمبر(ص) و يا در كعبه ايي
مقصد از آن اين بُوَد ، تا نـشكني عهد و قرار
عهد و پيماني زِ آدم ، آن خدا بگرفته است
عهد آن را جهد3 كن ،نـتوان كني از آن فرار
در تمام مُلك يثرب ، عهد حق ثابت بُوَد
عهد خدا ثابت بُوَد ، آن را به دل ثابت بدار
در فضا و بحر يزدان ، هر كه باشي هر كجا
عهد حق بايد نگهداري ، كه باشي با وقار
گر تمام خلق خالق ، عهد حق را بـشكنند
حق ندارد از شكستن يا نگهداري آنها انتظار
جان من آن عهد حق را ، باطناً در دل بگير
خلق ظاهر بين رها كن ،كارشان را واگذار
كارخود را دست غير ازخود مده،چون از توشد
از تو شد سود و زيانش،بعد از آن انجام كار
حاجيان هر كعبه و هر مسجد و معبدگهي
مي بُوَد از بهر خالق ، جاي ذكري يا شعار
اي بشر گر رو به سوي كعبه ي حق مي روي
نيتـت بـر سوي حق كن ، با دل اميد وار
حاجيا گر رستگاري آرزو داري زِ حق
خلق حق را گر نيازاري ، بگردي رستگار
حُسن عقبي حاجيا ، در آن كم آزاري بُوَد
گر پُـر آزاري شود ،آن حُسن عقبي، شام تار
هوشياران ،كعبه سنگ و خاكِ اين دنيا بُوَد
كعبه ي دل را زيارت كن،گر هستي هوشيار
اي حسن گفتي ، طواف كعبه بهـر حاجيان
شعر شيرنت براي حاجيان ، شد خوشگوار
٭٭٭
1- مدينه- ناحيه اي از عربستان كه مدينه و مكه جزء آن است 2- لايق – سزاوار 3- حضرت ابراهيم (ع) 4- همسر حضرت ابراهيم (ع) 5- ذكري كه حاجيان در اعمال حج مي گويند - تلبيه
1- بد كردار 2- كوهي در مكه 3- كوشش- تلاش
جالب و زیبا بود