جمعه ۳۱ فروردين
مانده بودم چه کنم شعری از عباس خورشیدی
از دفتر خورشید نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۷ تير ۱۳۹۷ ۱۳:۲۷ شماره ثبت ۶۶۵۲۹
بازدید : ۳۸۷ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب عباس خورشیدی
|
نه کسی گفت بیا
نه کسی گفت بمان؛
دل من سخت به رفتن مایل
دل من سخت به ماندن مشتاق
مانده بودم چه کنم
،
دست بردم به قلم
واژه ها هیچ نبودند به جز صورتکی بی احساس
جلوه ای از بشری بی حالت
نغمه ای خاسته از پیکر تاری بی تار
جرجر تخت گدایی بیمار
،
باده آلوده به بیهوده ترین نادانی
خواب افیون شبهی فاحشه در خواهش مزد
دود سیگار به اندازه ی یک خنده ی پوشالی زشت
رقص بی حال و گره خورده به ساز
مسجد از جهل و تکبر لبریز
مدرسه چوب تر و بار کتاب و خر داشت
،
مانده بودم چه کنم؛
عشق در سینه ی من نعره زنان
مهر در پنجه ی من تشنه ی موجی از مو
بوسه انگار به غیر از لب من هیچ نداشت
،
زدم از خود بیرون
شدم از خود بی خود
مست و کیفور و پر از دانش ایمان به سبکبالی فکر
رقص کنان
رفتم از من تا تو
تا که در پاکترین لحظه ی تنهایی خود
در دل نابترین لذت ممکن در من
به تو اندیشه کنم ...
#عباس_خورشیدی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زلال احساستان هماره در اوج
بسرایید به مهر