جمعه ۲۵ آبان
نفسهای آخر پر عبرت شعری از رشاد عقیلی قشم
از دفتر بیداری جهان نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۰۵:۴۳ شماره ثبت ۶۶۴۲
بازدید : ۷۸۷ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب رشاد عقیلی قشم
|
به..نام..خدا..
روزها میگذرد...
در عطش به هم چسپیدۀ زمان
شبهای سرد بی عبادت
وخشکی چشمان مسخره ام را
هدیه میدهم تا
پیوندی باشد به ترنمات
زیباترین شبهای شعر و سرودوترس!
نترسید
در محفل من تاریکیها آماج نو ر است
حیله ی من آنجا
جوانه های نفاق مؤمنانند
جایزه می دهم
به دستفروش شبگرد پولداری
که صاحب شرکتی در
شبهای شعر من است
اینجا کسی نمی ترسد
بیا تا آبروی آدم را ببریم
میوه های نچیده را بچینیم.
ناگفته ها را به شب بچسپانیم
از ترس حقیقتهای بی زبان.
از درختهای عصیان،
سالکان بی سخاوت
پس از نابودی بهار
می بخشند له مانده ها را
به زاهدان گرسنه
تا در گورستان حرص گرسنه نمانند
واینک
پستوی گرم گورستان را
غنیمت میگیرم
برای دلخوشی آرزوهای دشمنان
بی رحم و فداکارم
مردی در این شهر مرده است دیگر
ودست در دست کودکانه ی مرگ میگذارم
تا زیبایی را بیابم برای آخرین بار
همنفس با نوازش نبودن
ودور سازم نوادگان سنت را
از دیوانهای اختلاف کهنه ی ادیان مبهم
تا کسی از گذشته ی
مبهم ادیان سخن نگوید
دین را به کودکم بیاموزید
آخرین برگهای برنده را
دیگران چیده اند
وما حیران مانده ی پس مانده های مردم
کنار برگه های بیشمار تقدیر.
واینک جهان را نصیحت می کنم
برای آخرین بار
دست بردارید از من وعشق
وبترسید از ترکشهای آتشین تقدیر
من در این جادها مرده ام
وگسلهایم فرو ریخته اند
ونفسهای آخرم پر از واژه های عبرت است
نبودم و شدم
بودم و اینک نیستم
ولی فردا زودتر از همه بیدارم
وخوشیها در تار و پود من است
پس راحت بگذارید
خستگیهایم را..
**********************************
نوشته رشاد13اردیبهشت91
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.