مطربان طره به جام غزل خویش کنید سر بر سر خود کنان کم و بیش کنید
بگذر ازدو پای سستم نگراز اینه هستم دل بیمار کجاست مست ازین بادیه رستم
تشنگیست یار هوس آب زم زم نکند گر چه کعبست هویش هوای خم و چم نکند
لب خندان به جز از آتش رندان مطلب آب حیوان گران است کمش ارزان مطلب
روزی به دل خویش زطغیان گفتم عاقبت او رود و من به رهش نادان گفتم
خورد آنکس از می مستی نشان نوش دارو را که بی حرمت کند پستی همان
کور بیمارن ندانند آثار و معجزش گرنه اعجاز سبک بالان هوای منزلش
مگراین دولت چندان گره ازکارکند مطرب میکده ما هوسش یار کند
مطرب میکده ما هوسش یارکند مگراین دولت چندان گره از کار کند
ای که چشمان تو از اسرار حق آگاه شد مطلع باش به فخرت کوره ره کوتاه شد
کلبه احزان اگر کعبه نشد از آبرو کنده نشد از اهل ذکرت پرسشی انا فتحنا گفته شد
حقایق یزدان پاک گفت خدای انوری در بیمناک شاید نجات بشکن سبوی مرمری
یزدان به نام احمدی لب برلب محمدی آرام رویان خموش شمشیر هلاک سرمدی
درود برشما
زیبا بود