از بندگي تا صدر اقايي رسيديم
وقتي كه دست از ننگ خود خواهي كشيديم
چيزي كه دور از شان اهل انقلاب است
بر خورد احساساتي وشور و شتاب است
بد تر زاحساسات بيجا استحاله
بد تر زمردن درد بي فر ياد و ناله
از فتنه هاي كور و روشن با خبر باش
آماده ي خود سازي و فضل وهنر باش
نادان كه گوشي بسته تراز گوش كرداشت
فرياد دلسوزي كجا بر او اثر داشت
بحث من و ما و شما بحث زمان نيست
هركس كه هستي باش، برگي بي خزان نيست
اهل حقيقت رهبر و راهش عيان است
باطل بدون منطق و زورآرمان است
حرمت اگر سر لوحه ي پيرو جوان بود
آدم ز دست آ دميت در امان بود
منظومه شايد رفته بيرون از روالش ؟
از ريل بيرون رفته چرخ اعتدالش؟
ايمان عقيم افتاده ارزشها به هم ريخت
شيطان بنا بر دوستي طرح ستم ريخت
وقتي كه غالب برعقيده عقده ها شد
له شد گل انسانيت،ارزش فدا شد
ديگركس از توهين و تهمت درامان نيست
آنكس كه زخمي نيست از زخم زبان كيست
تخم نفاق و كينه را پاشيد دشمن
تا آنكه خود بر خويشتن باشيد دشمن
دشمن شبيخون مي زند بيدار باشيد
تصوير صد گون مي زند بيدار باشيد
برگرد از بد بيني و نا مهر باني
از خود سري برگرد تا سرور بماني
جمعي بريدند و گروهي آب رفتند
تاتخت خوابي شد فراهم خواب رفتند
افيون و افسون داخل افسانه كردن
ما را زفر هنگ خودي بيگانه كردند
بايد برادر هاي من با هم بسازيم
تا عزت خود را به اهريمن نبازيم
ايرانيان ايران سراي عاشقان است
آبادي هر كشوري از سازمان است
كج رفته اي بر گرد آن خط و نشان را
سود است هر جايي كه برگشتي زيان را
ما سالها همگام و هم پرواز بوديم
داراي يك پردازش و آواز بوديم
از ديدن هم دلخوش و خشنود باشيم
دلداده ي يك دلبر و مقصود باشيم
هر باغ سبزي باغ سبز خرمي نيست
آدم به فرم و رنگ وصورت آدمي نيست
گمره شدي با خنده و پيغام شيرين
زهر است گاهي داخل اين جام شيرين
تو وارث خون شهيداني برادر
حتما حديث عشق مي داني برادر
داغ گل آتش گرفته بر دل ماست
خود خواهي وخود ناشناسي مشكل ماست
دنيا اگر درياچه آشوب و بلواست
از فتنه ي سردسته ي ساحل نشين هاست
بر خيز تا با حضرت آ يينه باشيم
بي شبهه و بي پرده و بي كينه باشيم
فردي كه گوشش بسته شد لفظش غريبست
گوشي كه بازاست ونمي فهمد عجيب است
آتش گرفتم آب مي خواهم برادر
يك قطره مهر ناب مي خواهم برادر
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه ما