ماه من
مرا میبینی؟
مرا به یاد داری؟
زمان زیادی گذشته است
شکسته شده ام
پاهایم رمق ندارد
موهایم سفید شده اند
اصلا به یاد داری؟
کوچه ها و انتظارمان را
کافه و شب نشینی هایمان را
گعده هایمان را
من هنوز هم باتو زندگی میکنم
هنوز با تو حرف میزنم
آه ماه من
قسم خوردی با من بمانی
قسم خوردی مرا تنها نگذاری
خدای من فرق کرده یا تو
ماه من
از تو دلگیرم
تمام تنم سرد شده است
دست سردم
از چه میلرزی
پنجره را ببند
مداد را بردار
دوباره شعرهای عاشقانه بنویس
نه
این زمستان از پنجره نیامده است...
درودها بر شما بزرگوار کاش قسمت پایانی شعر را در داخل گیومه میگذاشتید تا مشخص شود این شعر از "شهاب مقربین" است ــ تا جایی که بنده خوانده ام و اطلاع دارم ــ «دست سردم از چه میلرزی پنجره را ببند مداد را بردار دوباره شعرهای عاشقانه بنویس نه این زمستان از پنجره نیامده است...»
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.