سه شنبه ۲۳ بهمن
به هر زنی که رسیدم... شعری از معراج حامی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۵ ۱۷:۲۰ شماره ثبت ۵۱۷۳۷
بازدید : ۳۴۰ | نظرات : ۱۱
|
آخرین اشعار ناب معراج حامی
|
به هر زنی که رسیدم
درون اَش فانوسی از غم، روشن بود
و عادت داشت
در تاریکی ِ کُنج ِ دنیایش
بنشیند ُ شعر بخوانَد.
به هر زنی که رسیدم
شمع ِ روشنی بود ُ
جسم اَش
در بلوغی نور افشان
از دست می رفت.
به هر زنی که رسیدم
رقصنده ای دیدم
که تنها با غمناک ترین ِ ترانه ها می رقصید
دخترکی
که در غروبی جعلی بر پرده ی نمایشی
می گریست.
به هر زنی که رسیدم
دخترکی بی تاب اَش یافتم
که رنگ ها روی صورتش شادمانه می رقصیدند
امّا در او
آتشی بزرگ
از هیمه ی ماتم
روشن بود.
به هر زنی که رسیدم
کسی او را ندیده بود
کسی او را نشنیده بود
و بیقرارِ شناخته شدن بود.
به هر زنی که رسیدم
درونش
فانوسی از غم، روشن بود.
#معراج_حامی
از کتاب #جاده_به_سوی_تو
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.