سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        فــــــــــــــــــــوژان

        شعری از

        سیده نسترن طالب زاده

        از دفتر "مِرلــــــــــــــــــــــوهای کاغذی" نوع شعر افراغ اندیشه

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵ ۲۳:۴۳ شماره ثبت ۵۰۵۱۱
          بازدید : ۷۸۴   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        چه آهُوانه  هستن را روییده اَم
        در تبانی  شبان بارانی  ،
        کِه آویشنهای صحرایی  خواندند  درسوگ
        و اشباح زخم چمیدند ،،
        بر لرزش  تلخ خلنگهای  کوهستان

        .
        .
        .
        و بزرگترین ستاره ی شب  آسود،
        بِه اشکبانی دشتهای خموده ی  یخ
        شبی که روییدم ، افسون و افسانه 
         و مشرکی
        خدای خودش را به چهارگام  ابرش پریرویی شکنجه داد..
        شبی که روییدم
        خیزاب مست کبوتر بود بر طارم حرم
        و
        طعم خون بیداد ........!
         
        شبی که روییدم آزادیرا ؛
         
        و دستان طماع هوسهاشان ،
        اعانه  نخواست از الهِگیم ......!!
         
        و من از تراو ش هیچ
        و من از سکوت مُردگان  مغلوب از قَلَم 
        و من از کمین وهمناک مرگ بر توتم اندیشه
        ،روشنا روییدم..
        کِه خورشید و سنگ برابر نیست
        نمیشود..
        و
        بادهای سورتمه کش تلخ برفزار تابوت برند
         
         چونانکه
        از ماهوتهای گس پاییزان روییده اَم

        شبی
        از لخشه ی لاژورد یک آغاز
         و گیلاس قافله سالار پر می شد
        .
        .
        .

        و چگونه زیستن?
        و چگونه مردن?
        کِه هزاران بار بر عصب وحشی انسان مصلوب شدن..
        .
        .
        .
         
         و من شنیدم!!،
         لچک پاره ی تزویر بسر  میگفت:
        کاش شاهد باشم
        .
        .
        .
        و خدا خاموشست
        و خدا خاموشست
        و خدا خاموشست
         !
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4