چقدر ساده رفتی

چقد ساده رفتی بگو دل نکندی
بگو؛ ترس دوری رو از من نکندی
تحمل ندارم که ازت جداشم
گناهی نکردم بذار با تو باشم
نمیذاره دردام که اروم بمونم
بدونت تحمل ندارم بمونم
شبا با دو تا شمع و لیوان خالی
نفس میکشم بو تو تو این حوالی
نگفتم به قبلم هنوزم که رفتی
نگفتم که از روزگارم تو رفتی
نگفتم که شاید تو اصلا نمیای
نگفتم تو عشقی رو از من نمیخوای
بهت گفته بودم بمون تا نمیرم
نخواستی نشونم بده راهو میرم
هنوزم به دوست داشتنت دل نبستم
تحمل ندارم بمونی تو هستم
تحمل ندارم نگو دل بریدی
بگو دل نبستی نگو دل بریدی
دلم با غمت میره از دست عزیزم
به عشقت به چشمات به دردت مریضم
همش با خودم درد و دل میکنم
هزار باره میگم که ازت میبرم
چقد ساده رفتی بگو دل نکندی
چرا ترس دوری رو از من نکندی
چقد ساده رفتی ندیدی که تنهام
نخواستی بگم تو دلم مونده حرفام