سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        جغجغه

        شعری از

        باقر رمزی ( باصر )

        از دفتر دفترچه بغلی سیاه مشقهای من نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۴۸ شماره ثبت ۴۹۵۰۵
          بازدید : ۷۰۲   |    نظرات : ۷۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        نتیجه تصویری برای گدایان سر چهارراه
        جغجغه
        سالها دستان تاول زده ی دعا و نحیفم را
        با گردنی کج
        پیش اغیار نمایش دادم .
        سالها دریچه ی زخم بر روی دلم
        گشوده بود .
        سالها می گذرد از دست نوشته ی زیبایت
        که نوشته بودی :
        بیا من هستم .
        اما . . . . . . . نمی توانستم
        آخر دستانم به پیش مردم گرو بود !!
        مپرس که چه می کردند ؟
        چون . . .
        چون . . .
        چون. . . تکدی گری برای بقای مردگی ام
        واجب بود .
        یادم می آید . . .
        یکبار تو را پشت چراغ قرمز دیدم
        پوپک هم در کنارت بود
        لبهایت به رنگ ناخنهایت
        ناخنهایت به رنگ آلبالویی
        دقیقا همرنگ لنگ تازه ای بود
        که شیشه های
        اتومبیلها را با آن تمیز میکردم .
        یادت هست ؟
        یادت هست که مرا دیدی
        و نشناختی ؟
        اما پوپک شناخت
        تو آنقدر محو سونات آفتاب بودی که
        حتی سلسله ای از چهره مرا هم
        بیاد نیاوردی .
        . . .
        . . .
        چراغ سبز شد .
        پوپک بای بای کرد .
        مرا به جرم واقعیت دستبند زدند .
        وقتی دستانم را بستند و پیش قاضی ایستادم
        یاد کودکی ام افتادم که
        برای بستن دهانم
        به دستم جغجغه دادند .
        من همان کودکم .
        مرا از زندان بزرگی رها کنید .
        مرا به قالب کودکی ام برگردانید .
        من نمی خواهم بفهمم .
         
        باقر رمزی باصر
        ۱۳
        اشتراک گذاری این شعر
        ۴۶ شاعر این شعر را خوانده اند

        باقر رمزی ( باصر )

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        دنیا حریفی

        ،

        آرزو محمدزاده

        ،

        امیر اصفهانی(دلقک)

        ،

        موسی عباسی مقدم

        ،

        میترا بحرینی حسنی میم فخرا

        ،

        علی اصغر اقتداری (حرمان)

        ،

        لمیا سبتی پور

        ،

        سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)

        ،

        احساس حسینی

        ،

        ابومجتبی دامغانی

        ،

        نیما آسمند

        ،

        تکتم آقابالازاده

        ،

        عباس زارع میرک آبادی

        ،

        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        ،

        خدابخش صفادل

        ،

        ایـّـوب ایـّـوبی

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        جهانشاه تاج مرادی

        ،

        صابرخوشبین صفت

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        علی غلامی

        ،

        هوشنگ زاهدی

        ،

        حنظله ربانی

        ،

        مجنون ملایری

        ،

        یاسر رشیدپور

        ،

        ابوطالب زارع

        ،

        نیره ناصری

        ،

        علی صادقی(صادق)

        ،

        علی ناصری(عین)

        ،

        پانته آ عسکری

        ،

        محمود انصاری

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        ،

        حمیدرضا بزرگی (دریا )

        ،

        حلیم نژند

        ،

        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)

        ،

        لیلا باباخانی

        ،

        امیری هجده

        ،

        میمسین

        ،

        سلطان محمد الهی وردک

        ،

        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)

        ،

        زهرا ضیایی(روح الغزل)

        ،

        علیرضا کاشی پور محمدی

        ،

        سارا الهیاری

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        يکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ ۰۰:۵۰
        سلام و درود جناب باصر عزیز خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۱۶
        یاد کودکی ام افتادم که


        برای بستن دهانم


        به دستم جغجغه دادند .


        من همان کودکم .


        مرا از زندان بزرگی رها کنید .


        مرا به قالب کودکی ام برگردانید .


        من نمی خواهم بفهمم .
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        درود استادرمزی عزیز
        تلخ بود اما بسیارزیبا وخیال انگیز
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۱۷
        درود گرامی
        داستان غم انگیزی است خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۰۳
        درودبزرگوار...........در قاب معناشناسی وزیبایی سروده خوبی ست و در بعدشرح معضلات اجتماعی داستانواره ای روان خندانک


        سالها دستان تاول زده ی دعا و نحیفم را
        با گردنی کج
        پیش اغیار نمایش دادم ......
        خندانک .در این بند مصرع اول کمی سنگین خوانده می شود ...شاید اینطور بهتر باشد:(سالها-با دستانی نحیف- تاول زده از دعا-)

        خندانک ضمن اینکه تکرر افعال وحرف اضافه را -بهتر است در سپید تا جاییکه به اصل شعر لطمه نمی زند حذف کرد.

        یک نمونه :تو آنقدر محو سونات آفتاب بودی که
        حتی سلسله ای از چهره مرا هم
        بیاد نیاوردی .(تو محو سونات آفتاب-حتی سلسله چهره ی مرا-بیاد نیاوردی)....

        همیشه سروده های زیبای شمارا می پسندم .هدف تبادل آموخته هابود.موفق باشید بزرگوار خندانک


        دنیا حریفی
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۱۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
         آرزو محمدزاده
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۳۳
        سالها می گذرد از دست نوشته ی زیبایت
        که نوشته بودی :
        بیا من هستم .

        درود برشما واقعا زیبا بود و واقعیت های جامعه رو خیلی عالی و هنرمندانه به تصویر کشیدید
        برقرار باشید
        خندانک
         موسی عباسی مقدم
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۴۹
        درود برشما بسیار زیبا وتاثیر گذار بود خندانک خندانک خندانک
        میترا بحرینی حسنی ،  میم فخرا
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۵۴
        با درود ، به گمانم در برخی سطور، کلید یک داستانی کوچک را هم زده اید.
        داستانش را هم بنویسید گمان کنم قشنگ میشود.

        پر قدرت بود.
        مانا باشید 👏👏👏👏❤️
        لمیا سبتی پور (صحرا)
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۱۱
        درود

        داستانی زیبا و واقعی در جامعه ی امروزی در قالب شعر
        بسیار زیبا به تصویر کشیده شده است.

        عااااالی بود

        قلمتان ماندگار🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        نیما آسمند
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۱۱

        آخر دستانم به پیش مردم گرو بود !!


        مپرس که چه می کردند ؟


        چون . . .


        چون . . .


        چون. . . تکدی گری برای بقای مردگی ام


        واجب بود .
        خیلی تاثیر گذار
        تکتم آقابالازاده
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۰۷
        خیلی عااالی بود، خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباس زارع میرک آبادی
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۲۹
        سلام و عرض ادب استاد عزیز
        آفرين بر قدرت شما براي به تصوير كشيدن احساسات
        لذت بردم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        صابرخوشبین صفت
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۲۵
        سلام
        درودها
        شعر زیبایی بود و آخر شعر بنظرم خیلی قشنگ تر بود .
        سرسبز باشید.
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۴۶
        درودها خندانک خندانک
        هوشنگ زاهدی
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۲۳
        درود بر جئاب رمزی عزیز و گرامی
        سروده ای زیبا بود
        سلامت و شادکام باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        جهان شاه تاج مرادی
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۳۴
        درود بر شما جناب رمزی گرانقدر!
        دعا (اسم مصدر) و نحیف(صفت) نمی توانند قبل و بعد از واو عطف(ربط) قرار گیرند. باید هر دو صفت یا از یک جنس(قید، اسم،...)باشند. مثل: سرد و نحیف. خسته و نحیف ، مرد و زن، سارا و دارا و....

        و" آخر دستانم به پیش مردم گرو بود" باید بگویید: آخر دستانم پیش مردم گرو بود. "به" مازاد می باشد.

        مرا به جرم واقعیت دستبند زدند .
        واقعیت چه چیزی؟ عشق،جنون، دروغ، کار، زندگی،نفس کشیدن، مردن، زنده بودن....
        واقعیت: مصدرجعلی و اسم مصدر می باشد. به معنای حقیقت. هستی. وجود. بعد از واقعیت باید واژه ای قرار بگیرد. بطور مثال: واقعیت عشق، واقعیت کار و یا واژه های دیگر.
        پیروز و سربلند باشید.
        حنظله ربانی
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۲۵
        درود بر شما جناب باصری عزیز
        لذت بردم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حنظله ربانی
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۲۷
        درود بر شما جناب رمزی عزیز
        لذت بردم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجنون ملایری
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۱۲
        با سلام استاد بسیار عالی
        یاسررشیدپور
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۱۵
        سلام
        به به
        بسیار عالی بود
        احسنت به شما
        قلمتان نویسا 🌹🌹🌹🌹
        ابوطالب زارع
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۱۶
        خندانک
        نیره ناصری نسب
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۳۷
        درود بر شما جناب رمزی بزرگوار

        سروده ای تلخ ولی زیبا را از شما خواندم
        پاینده باشید خندانک خندانک خندانک
        علی   صادقی
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۰۹
        سلام بزرگوار ...

        بسیار عالی ..جنس درد همیشه شناخته شده است ...اما خریدارش .....؟ خندانک خندانک
        محمود انصاری
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۰۱
        سلام درود بر شما،،،،،،
        غمگین، احساسی و تکان دهنده
        احمد رشیدی مقدم (گمنام)
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۴۳
        بادرود بسرور عزیزم آقای رمزی
        بسیار جالب اما غمگیز وملال آور
        دست حق نگهدار
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حمیدرضا بزرگی (دریا )
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۲۰:۴۷
        سلام برادر و شاعر ارجمند ...
        اثر بسیار زیباییست ...موضوع بسیار زیباست ...در بعضی از جاها به نثر نزدیک شده اید که با کمی دقت بر طرف می شود....
        کمی داستان اثر را از پختگی دور کرده اید ...که به چشم انچنان نمیاید اما می شود بهترش کرد.

        حلال بفرمایید

        یا علی
        خندانک خندانک خندانک
        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۲۲:۱۳
        ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺩﺳﺘﺒﻨﺪ ﺯﺩﻧﺪ .
        ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﭘﯿﺶ ﻗﺎﺿﯽ
        ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ
        ﯾﺎﺩ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﮐﻪ
        ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺴﺘﻦ ﺩﻫﺎﻧﻢ
        ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺟﻐﺠﻐﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ


        اين سروده ي شما بسيار عميق و تاثيرگذار بود
        احسنت به شما و قلمتان
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۲۲:۱۴
        سلام استاد بسیار عالی
        همیشه از خواندن اشعار سپیدتان لذت می برم
        درود ها بر شما خندانک
        میمسین
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۲۳:۴۹
        من همان کودکم .



        مرا از زندان بزرگی رها کنید .



        مرا به قالب کودکی ام برگردانید .



        من نمی خواهم بفهمم . خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما بسیار زیبا خندانک
        سلطان محمد الهی وردک
        يکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۵۵
        اثری با فوران احساس و تخیل
        تصویری تلخ اما واقعی از جامعه
        و بیان کاملِ همدردی با محرومان و تهیدستان
        کلا اثری هنری و ماندگار
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        يکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ ۲۳:۰۳
        چقد تاثیر گذار . اشک مرا در اورد خندانک خندانک
        پایدار باشید استاد
        زهرا ضیایی(روح الغزل)
        يکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ ۲۳:۱۵
        درود برشما
        بسیارتاثیرگذاربود برادرم
        احسنت خندانک
        سارا الهیاری
        پنجشنبه ۴ شهريور ۱۳۹۵ ۰۸:۰۱
        مرا به قالب کودکیم برگردانید
        نمیخواهم بفهمم
        چقدر این کلمات دنیایی از معناست در ذهنم ....خیلی زیباست درود بر شما
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۳۶
        سلامـ شعرتان را دوست داشتمـ ..درد داشت..
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0