شنبه ۲۷ بهمن
مرغ جان شعری از مجتبی مردانی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳۱ تير ۱۳۹۵ ۲۳:۵۶ شماره ثبت ۴۸۸۱۵
بازدید : ۳۳۹ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب مجتبی مردانی
|
مرغ جانم ز غمت هیچ پر و بال نداشت
بس که آن نرگس مستانه تو حال نداشت
گونه هایت صنما بهر جنون کافی بود
بهر دیوانگی ام لازمه چال نداشت
دوش در شهر سرت کوی به کو می گشتم
مردمانش سیه و لطف خدا زال نداشت
رخ به رخ شد چو جدال من و تو،افتادم
تیر آخر بزدی کاش رخت خال نداشت
ز عشا تا به سحر سرو قدت گاز زدم
ثمراتش چه رسیده چه ملس کال نداشت
زیر بار نگهت ای مه مهتابی من
کمرم زاویه تی داشت که خود دال نداشت
ز ازل جان و دلم محو جمال تو شده
ز زمانی که خبر از زمن و سال نداشت
گفت حافظ که به عشق تو فتد مشکل ها
کاش دیوان تو حافظ ابدا فال نداشت
دوش با بوی خوشی باد صبا آمد و رفت
یار گویا به سرش روسری و شال نداشت
گر ز احوال تمنا تو بپرسی گویم
شیر بودم که ز بعد تو دگر یال نداشت
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.