تقویم بد رنگ امسال

در قفسه به هم ریخته کتابهایم


فقط کتابهایی را می فهمم


که قفسه کتاب هایم را


به هم می ریزند


به تنهایی در عالم خود شیداییم


با تفسیر درد عشق


جای عشق


در پی لیلاییم!


درودبرادرخوبم
بسیارزیبا وتاثیرگذاربود

مبارک هردو استادبزرگوارمان

سلام
هرجا باشم شعر شما را که ببینم اولین کارم میشود خواندن ان
بسکه خط خط ان را با فکر می‌نویسید
الان هم که هد یه دادید به من و دوست خوبمان اقای صادقی
امید دارم لایق باشم این هدیه زیبای شمارا که برایم با ارزش هستید.در روز هایی که من به ان روز ها خیلی احترام می‌گذارم دعا میکنم که این دوست قوت بگیرد و سبب خیر شود و بنده بتوانم در گنار شما عزیز بزرگم شاگردی کنم و یاد بگیرم بزرگی کردن را .
این که نام بنده در بالای شعر زیبای شماست به جرات بگویم به خود بالیدم
و بینهایت ممنون
و مبارک بچه مردم دوست بسیار عزیزم هم باشد

درودها
بر جناب غلامی عزیز
و شعر تقدیمی شان
زندگی با تقویمش ما را به ماوراء باورهایش می برد و ما گرچه با آرامش همه چیز را شروع می کنیم ولی کم کم آرامش رنگ می بازد و روزهای سخت و دشوار از راه می رسند .
در روزگار سختی مان چه خوب است با تمام دردهایمان ، آرزوهایمان را صدا بزنیم .......
درودها
زیبا بود .

درودها بر جناب غلامی بزرگوار

درود بر استاد غلامی بزرگوار و ناب

تقدیمی زیبایی است برای دوستان بزرگوار

مبارک هر دو استاد باشد

در واژه ها هم نمی گنجد


این روزها برای تنها شدن


من سرشارم از تنهایی..........درود برشما واندیشه هایتان...گرچه اشعار امید بخش را دوست تر دارم ...اما خوب گاهی نمی شود هم از حال وهواها
گریخت .ضمن اینکه آثار یک شاعر لزوما آینه احوالات اونیست ...
من از درد مردم رخم زرد شد...
مبارک هردو استاد لایق سایت اثر زیبا وهمدلانه شما...
زندگی یک لکنت غریب است...این بند شعرتان راهم بسیار پسندیدم.
هوا برای نفس کشیدن کم است
باورت می شود
در این سیاره ی به این بزرگی
برای ما....این هم بخشی از سپیدی در آینده فعلا نقد همینجا تقدیم حضور مهربانتان...ایلیای عزیزم هم سلام مخصوص می رسانند واز محبت شما تشکر می کنند بعلت گرفتاری های کاری ازمن خواستند پیامشان را خدمتتان برسانم.سلامت وسرفراز بمانید

سلام و عرض ادب جناب غلامی عزیز دوست و مدیر مهربان

این دومین هدیه ای است که با افتخار از جانب شما نصیبم شده .
خیلی خوشحالم بابت لطف شما و افسرده از اینکه جز سه تا شکلک پایینِ این کادر چیزی در چنته ندارم که در مقام تشکر تقدیم کنم


شعر بسیار زیبایی بود و هم دهه و هم دردیم. لذت بردم و خرسندم که بالای این شعر در کنار دوست عزیزمان آقای شفیعیِ گل ، اسم من هم به عنوان دوستی خوب درج شده

ارادتمندم

درودها بر جناب غلامی گرامی

شعربسیار زیبای تقدیمی شان، مبارک هردو دوست بزرگوارم باشد

انوقت که بدنیا امدم
زندگی تمام شد
فقط خدا فراموش کرد
خورشید را خاموش کند

درود برشما بزرگوار
تقدیمی زیبایتان مبارک دو بزرگوار باد
سرافراز باشید

درود بر شما
بسیار جالب بود





تقویم بد رنگ امسال







تقدیم به دوستان خوبم....



مجتبی شفیعی (شاهرخ) و مهدی صادقی مود



تقویم امسال هم



بد رنگ تر از پارسال



هیچ فرقی نمی کند



مثل رنگ این روزهای من



دوباره حالم.....



در واژه ها هم نمی گنجد



این روزها برای تنها شدن



من سرشارم از تنهایی







و بی آنکه اعتراضی کنم



با یقه های بالا زده ام



در کتاب پیش رویم



معجزه ای می طلبم



پس کی شروع می شود زندگی! ؟



در قفسه به هم ریخته کتابهایم



فقط کتابهایی را می فهمم



که قفسه کتاب هایم را



به هم می ریزند



کسالت از ریشه روح بالا می رود



در یک عصر آرام و مهربان تابستان







زندگی یک لکنت غریب است



هر چه به به بگویی



زاده می شود حقیقتی



گم شده در آن زیبایی

با سلام استاد بسیار عالی موفق باشید

جناب آقای غلامی عزیز،سلام علیکم.
.........................................................
پس کِی شروع می شود(زندگی........)؟.......کِی شروع می شود(واقعاً) زندگی.......ویاشاید ...کِی می توان، زندگی کرد؟.......
.........................................................
(زندگی کردنِ من، مُردنِ تدریجی بود...)
تقویم ها، رنگ به رنگند......مشکلی درانها نیست.....هرکسی....شکلی رامی پسندد.....مسئله،....نویسنده ی تقویم است.....که،.......دَم فروبستن....(شاید)...به صلاح است.......به هرحال ...دستِ شما بی بلاباد انشاءا......و، مبارکِ دوستانِ عزیزمان.....خسته نباشید.

زندگی یک لکنت غریب است


هر چه به به بگویی


زاده می شود حقیقتی


گم شده در آن زیبایی....
بسیار زیبا و دلنشین

درود استاد گرامی
بسیار زیبا سرودید
و تبریک به جنابان شفیعی و صادقی...