دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف
آخرین اشعار ناب غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف
|
زاهد پینه بر جبین، دل ره من جدای تو،
دلبر فتانه من، کجا و آن خدای تو؟!
ای مه آسمان دل، سر آور این ظلمت شب،
خمار جرعه ام از آن، لب می جان فزای تو!
من که ملول غصه ام، غصه هجر تو صنم،
انده و رنج یک جهان، می کشم از برای تو!
طبیب جان من تویی، نوش لبان و بوسه ای،
از تو نکاهدی ولی، بود مرا شفای تو!
رسم شهی نما به ما، که خود بدانی و جهان،
تو شاه هستی استی و، من همه یک گدای تو!
در آسمان و در زمین، هر چه مسبح تو شد،
بر این لبان چه آیدی که باشدی روای تو؟!
امر تو ام چنان بود، که گر طلب ز جان کنی،
به تیغ خود زنم سر و، نهم به پیش پای تو!
"عارف" آشفته ما، گرفته جان به هر دو کف،
تا که به ارمغان مها، آوردی برای تو!
غلامحسین خورشیدی(عارف)
95/1/25
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و شورانگیز بود