خاطرات

دفترِ عمری به رنگِ رازقی

گوشه ای افتاد و رنگش زرد شد

باد آورده دوباره با خودش

خاطراتی را که نامش درد شد


درود بانوی عزیزم
واحسنت

درود بانو
غمگین و زیباست

با سلام بانو بسیار زیبا وعالی سروده اید موفق باشید

درود بر شما خواهر خوبم
عالی و خواندنی
مرحبا

درود بر شما

درود بانوی بزرگوار

به به سپاس و درود فراوان برشما
پاینده و جاویدان باشید

سلام و عرض ادب

زیبا سروده اید

................... ........................
بسیااار زیباا بود بانوی عزیز
درود بر شما
سال خوبی داشته باشید
................... ......................
تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:

فردی در مرغزار قدم میزد و به طبیعت می اندیشید.او به مزرعۀ کدو تنبلی رسید.آن طرف تر،درخت بلوط بزرگ و زیبایی قد برافراشته بود.
او به زیر درخت رفت و به این اندیشه فرو رفت که چرا خدا بلوط های کوچک را بر روی شاخه های به این عظمت قرار داده و کدو تنبل های به این بزرگی را بر روی بوته ای کوچک؟!با خود گفت بهتر نبود بلوط های کوچک بر روی بوته های کوچک و کدو تنبل های بزرگ بر روی شاخه های بزرگ درخت قرار می گرفت؟
سپس زیر درخت بلوط دراز کشید تا چرتی بزند.دقایقی بعد،بلوطی روی بینی اش افتاد و بیدارش کرد!
او همان طور که بینی خود را می مالید؛ خندید و گفت:
فکر می کنم حق با خدا باشد!

باد آورده دوباره با خودش

خاطراتی را که نامش درد شد
درود بانو
انتهای کارتونوخیلی دوست داشتم

سلام

وقت بخیر

جز مواردی نظیر


مستی و هشیاری با هم متحّد


بقیه شعر زیباست

درود برشما زیبا ودلنشین بود پیروزباشی

سلام

خانم ملاوردی

زیبا بود و ممنون

درود بانو
لذت بردم
مانا باشید

احسنت خواهر گرامی
بسیار زیبا و پربار سرودید
درود بر شما و قلم شیوای شما

آفرین

درودبانو مولاوردی
سرودۀ زیبایی از شماخواندم
مشتاق دوباره خواندنت می مانم