دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف
آخرین اشعار ناب غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف
|
به نام خدا
(مادرم فاطمه جان!)
مادرم، فاطمه جان، دیده و دل خون شده ام،
شوق دیدار رخ خاک تو، مجنون شده ام!
فاطمه، جان علی، کن نظری بر من زار،
رحمتی، مادر رنجیده، بر این حال نزار!
آمدم، تا که بقیع، از تو نشانی بدهد،
به دل خسته من، تاب و توانی بدهد!
چه کنم، فاطمه جان، روی مرا زد به زمین،
دل از این خون شده مادر، تو ام این غصه مبین!
تا به کی، خاک تو، پنهان بود از دیده ما؟،
رحمتی، جان حسن، بر دل غمدیده ما!
فاطمه دیده ما، ابر بهاران شده است،
خون سرخ دل از آن، قطره باران شده است!
مادرم جان حسینت، ببر این غصه به سر،
جان زینب، به نشانی، غم ما را تو ببر!
مادرم، انده پهلوی شکسته، نه کم است،
سینه بس، از غم محسن، همه در پیچ و خم است!
ام کلثوم تو را، واسطه می سازم، از این،
تا مگر، جای زیارت، بنمایی به زمین!
مادرم، بند ظهور پسرت، باشد اگر،
به دعاء از دلمان، این غم غیبت، تو ببر!
مهدی ات، امر تو بر دیده نهد، دانم و بس،
کاین من از قصه عشقش، به تو می خوانم و بس!
"عارف" اینک چه بگوید، چو بدین آمده باز،
دم ببندد، که به مهدی، رودش ذکر نیاز!
غلامحسین خورشیدی(عارف)
94/12/22
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
آیینی بسیار زیبا و شورانگیز