سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        دو به شک

        شعری از

        مهدی زاهدی (م مهرپرور)

        از دفتر رهاورد نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۰۲ شماره ثبت ۴۴۶۰۵
          بازدید : ۳۹۹   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهدی زاهدی (م مهرپرور)

        من نمی دانم
        از آزادیست
        که جوانان همه جامه دریدند
        یا  از اسیریست
        که این چنین
        لاف آزادی خواهی می زنند!
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۱۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۰۷
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود برادرکوچک اما بزرگم
        منم نمی دانم ازکدومشه خندانک خندانک خندانک
        اماآفرینننننننننن به اندیشه ی زیبایت خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۲۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۲۳
        .............. خندانک خندانک خندانک ..................
        زیبااااا بود برادرم خندانک خندانک خندانک
        هزارااان درود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ............... خندانک خندانک خندانک ...........................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        کوهنوردی در شب و تنها قصد فتح قله ای بلند را داشت که ناگهان پاش لیز خورد و سقوط کرد طناب او مانع افتادن او به زمین شد او در حالی که بین زمین و آسمان معلق بود گفت:خدا کمکم کن؛ندایی شنید که میگفت:طناب رو ببر؛مرد با تعجب پرسید:چیکار کنم!؟ صدا گفت:طناب رو ببر مگه به من اعتماد نداری؟مرد گفت:دارم اما...؛مرد طناب رو نبرید فردا اخبار اعلام کرد امروز گروهی که برای کوهنوردی رفته بودند جسد مردی رو پیدا کردند که یخ زده بود در حالی که فقط یک متر از زمین فاصله داشت!‏
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4