به نام خدا
(مادر)
آهسته دست را به درب اتاق زد،
آيا به خواب رفته پسر يا هنوز نه؟
چشمان فرو هشتم و از نيمه باز بود،
تا باز هم شاهد سوري دگر شوم،
سوري ز مهرباني مادر به كودكش!
نم نم به دستگيره درب اتاق من،
آمد فشاري و از لابه لاي در،
خورشيد چهره مادر پديد شد!
من زير كانه ولي خواب رفته ام،
تا باز هم شاهد نازي شوم از او!
بي تاب و كندگام بيامد كنار من،
پر از هراس سينه كه بيدار مي شوم!
آخر رسيد به نزديك تخت من،
استاد و خوب نگه كرد چهره ام،
گويي از اين نگاه ، جاني دگر گرفت!
دستي دراز كرد و نوازيد موي من،
با دست ديگرش پتو را جلو كشيد،
آخر ستاند بوسه مهري ز گونه ام،
آهنگ رفتن او آشكار شد،
وين سور مهر به پايان رسيد، آه!
گفتم به خويش كه كاري بكن پسر،
باشد كه چند لحظه ديگر بمانيش!
اين گفتم و ز خنده يكباره مادرم،
استاد و در ميانه ره ميخكوب شد!
گرداند رخ به سوي من و گفت:"ناقلا"!
او رفت و من بماندم و تصوير روي او،
او رفت و من بماندم و تفسير "ناقلا"!
قاموس ذهن خويش را ورق ورق،
خواندم، نيافتم ولي من برابري،
كاين واژه از خميره "اميد و مهر" بود!
غلامحسين خورشیدی«عارف»
9-8 مرداد 1384