پنجشنبه ۶ دی
چيزي شبيه بند کفشت... شعری از مهدي_اکبري_مهديار
از دفتر شعرناب نوع شعر چهار پاره
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ ۲۳:۵۹ شماره ثبت ۴۲۵۸۳
بازدید : ۳۰۶ | نظرات : ۱۵
|
دفاتر شعر مهدي_اکبري_مهديار
آخرین اشعار ناب مهدي_اکبري_مهديار
|
•چيزي شبيه بند کفشت
بر گردنم پيچيده مانده
از سايه ات من را جلوتر
هرجا که ميرفتي کشانده
•يک شهر را پشت سر تو
تا نا کجا آباد رفتم
خُب در پي مقصد نبودم
من هرچه باداباد رفتم
•ميرفتي و رفتي و اما
مي آمدي و آمدي تو
توي دلم، آتشفشان شد!
قطعا خود پيشامدي تو
•باران گرفت و چتر را من
روي سر بانو گرفتم
با اضطرابي مثل پاييز
من لرزش زانو گرفتم
•نزديک تر از بند کفشش
بر گردنم بازو گره خورد
تا نا کجا آباد قلبش
قلب مرا هم داشت ميبرد
#مهدي_اکبري_مهديار
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.