جمعه ۲ آذر
گمشدگي شعری از محمد رسول باوندپور
از دفتر حسرت نوع شعر
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۰ ۱۲:۱۰ شماره ثبت ۴۲۲۶
بازدید : ۱۰۳۵ | نظرات : ۲۲
|
دفاتر شعر محمد رسول باوندپور
آخرین اشعار ناب محمد رسول باوندپور
|
دوستان عزيز اين سروده را قديم سروده ام و اميدوارم كه مشكل هاي وزني آن را به بزرگواري خودتان ببخشيد .
*************************
باران ببار امشب دلم گرفته است
خواهم كه از گمشدگي پيدا شوم
با چشمان خونين گشته ام مهمان ِ تو
تا فارغ از دنيا دمي شيدا شوم
باران ببار تا كه جان نداده ام
قلبم به تكا پوي ِ مرگ افتاده است
بنگر كه اشك ِ من در بزم ِ تو نهان
اما وجودم به عشقت استاده است
من را به ياد آر چون ياري قديمي ام
گر چه نمانده دگر جز استخوان من
شايد كه دير آشنايي فراموشت شده
آه كه مي زني اينك زخم ِ زبان ِ من
روزي من بودم و تكه اي قلب و تو
مردم به عشق ِ پاكمان حاسد مي شدند
وقتي كه سينه ام لبريز غصه بود
غم ها به مهماني ِ تو فاسد مي شدند
من كودكي بودم خوشحال و خنده رو
دستم به دست ِ اقاقي ها و ياسمن
خوش مي خواندي و ما هم رقصان مي شديم
در دشتي پر از گل ها اندر چمن
اينك چه شد كه گفتي غريبه اي
جرمي نداري و اين است اقبال ِ من
گفتم وداع و باران بر جنازه ام ببار
شايد چنين بود قرعه و فال ِ من
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.