کلُّ مَن عَلیهـا فان وَ یَبقی وَجهُ ربِّکَ ذوالجَلالِ و الاِکرام
زد شـررها بر دل و جان آتشِ هجـرانِ تو
سوختم مادر؛ بیا ! دستِ من و دامانِ تو
چشمۀ مهر و وفا بودی وعطشانم کنون
بـر کـویـرِ سینه کِی بـارد دگـر بـارانِ تو ؟
در کنــارت درسِ دین و زنـدگی آمـوختم
آفــریـن بـر صبـرِ زیبــایِ تو و ایمــانِ تو
شادمان تا عرشِ اعلی پرکشیدی عاقبت
بـود ایـن دنیــای فـانی مـادرم زنـدانِ تو
قـابِ عکست را به دیـوارِ دلـم آویختم
کی روَد از خـاطـر من چهـرۀ خنـدانِ تو
زندگانی را نباشد بی تو دیگـر ارزشی
کاش می شد جانِ ناقابل کُنم قربـانِ تو
پ . ن
چند روزی است که بنا به مشیّت الهی در سوگِ مادر
نشسته ام . مصیبتِ از دست دادنِ مـادر حقیقتا
سینه سـوز است و جانفرسـا.
حضور در جمع شما عزیزانم در خانوادۀ خوب و صمیمیِ
شعرِ ناب و بهره مندی ازهمدردی و همدلیِ شما نازنینان
بهترین مرهم است برای دلِ داغدار و سینۀ سوخته ام.
سپاسگزار حضور ارزشمند تمامی شما عزیزان هستم و
ضمن تشکر خالصانه از استاد ملحق عزیز بخاطر همراهیِ
همیشگی شان با احسـاسـاتِ تمامیِ کاربران از جمله
خودِ ناچیـزم ؛ قدردان زحمات فراوانِ استاد آصف ارجمند
نیز جهتِ اطـلاع رسـانی شان در این زمینه می باشم .
امیـد که همگی شما را درشادیهـایتان همراهی کنم .
"نثارِ روان پاکِ همۀ مادرانِ از دست رفتۀ خانوادۀ شعر ناب صلوات"