گلی پژمرده

بانوی من
غروب دلگیر نبودنت
بغض آسمان از نگاهی منتظر
مردی تنها بر نیمکتی خیس
دستانی سرد با گلی پژمرده
شرشر باران بر گو نه هایم
اشکهایی شور بر لبانم
قلبم ، آتشفشانی از بغض
ظلمت شب و درد تنهایی
قرآن و صدای اذان
رحم خدا در سپیده ی صبح
سپید های من ، اشعاری بی ثمر
کافه ای دنج ، من و خیالت
رویای شیرینت در قهوه های تلخ
پرواز کبوتران دل به باغ خیال
نگاه تب دارم بر قامتی رعنا
بانویی گندمگون با چادری گلدار
بزمی از عشق در دل
نسیم و عطر تنت در باغ
آواز پرندگان مست در باد
رقص پروانه ها در گلهای چادرت
رنگین کمانی از عشق در نگاهت
جام دستان من و شراب تو
کام عاشقی با نوش لبانت
غنچه ی سرخ لبانت بر لبانم
مستی من در پهنه ی آغوشت
نگاه ماه بر عشق بازی ما
خاموشی باغ و پرواز تو
دستان من کوتاه از فاصله ها
صدای کافه چیست پایان عاشقی
و نگاهش بر فنجان قهوه ای شور از چشمانم
آغاز شب و کابوس تنهایی
بغض آسمان در نگاهی منتظر
من ؛
گلی پژمرده بر نیمکتی خیس ...

#رضا _صفائی