جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر عیسی نصراللهی( تیرداد)
آخرین اشعار ناب عیسی نصراللهی( تیرداد)
|
/ معلم /
همین دیروز بود انگار
کیف بی چفتی به روی دوش
و
ترسان...
ناظم از آن دورها
پایید
شیطنتهای کنار صندلیهای خیال درس
و
شاید
سربه سر های من و شهرام و اکبر
هیچ از یادم نمیکاهد تمام آن فضولیها
و
صبحی سرد را اینسان برایت بازگو کردم
که
پر میباشد از تنبیه طناب و تشرهای معلم
هی...کودک نادان من
عکس دلفینی که بر این دیوار
نقش بستست/
یکی دیروز پاورچین
تمام عقده ی خود را به روی عکس بیجان این ماهی درآوردست...
تمام همکلاسیهای من
آنروز
اما
یک به یک
از درد تند سوت شلاق
هر یکی
آرام در گوش دیگری
نجوا کنان....
به راستی ....
کار کی بودست؟
معلم
آن تکیده شاکل اخمو
دو دستش را
یکی ترکه به دست دیگرش
اما
گچی سپید چرخیدست...
تو بر خیز
آری تو
همان شاگرد سوم از ردیف دوم از آخر
آری تو
م...م...من آقا؟
بگو
از دو اگر شش کم شود آیا
جوابش میشود منها؟
خیالم غرق عکس پاره ی تنهاست
دهان را میگشاید
گاهگاهی پر کند آب و شش از خالی/
میان ماهیان سرد اقیانوس...
ردیف دو جوابش چیست؟
آ..آ..آقا...اجازه؟
اگر کم میشود از ماهیان ...
اگر شش را پر از خالی کنند هر دم
همه تقصیر عکس روی دیوار است...
پوزخندی....
پچپچی یکریز
و
قاه قاه خنده های بچه های غم...
ن...ن..نه ..آقا
ببخشید
دو اگر کم میشود از هیچ
همه تقصیر این منهای بیمار است...
تراشیده سری با یک کلاه سبز
یه یقه ...رنگ و رو رفته
و
مشتی پول خرد در دست مچاله
تنش بیمار و تبدار است
انگار
سالها، گم کرده کوچ ایل ...
در آن غرقاب اقیانوس
و
در آمد شد و برگشت
معلم یک نفس
ترکه بر اندام تن رنجور نالانم به هم میزد
تو گویی سایه ای بودم میان جمع
دوباره خیره
دوباره پاره ی ماهی
دوباره وصله ی ناجور
خیالی خویش بر وهم پس از تشویش
بر جا...
بنویسید عزیزان امروز
معلم هم خطاکارست
معلم حق ندارد ترکه بر تن وا دهد
معلم هم چو یک شاگرد تنبل
موقعی زارست...
مشق امروز بیاور مبصر...
یک به یک دلبندان...
سایه از پبشانی آن دیوار
کج کجی میکرد دهانش
و
نشان میداد آن ترسیم پاره
پاره در پارینه ی زخمی
و
ماهی زنده ...اما....
زندگی میکرد
عیسی نصراللهی
بامداد نهم مهرماه نودوچهار
با التفات به داستان واقعی دوران دور مدرسه ی خاطرات
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.