شنبه ۸ دی
|
دفاتر شعر مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
آخرین اشعار ناب مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
|
چه عجیب است دنیا...
چه غریب است اینجا
همگان درطلب لقمه نان
قد پهنا و بلندای جهان
به درازای تمامی زمان
چه قسم ها بخورند
و چه حق ها بخورند
چه عجیب است دنیا ...
آدمی هست هنوز
آدمیت مرده
یکی آن جا می گفت :
مال من را برده
وای غم ها خورده
چه عجیب است دنیا ...
یکی اما به قنوت
زیر لب زمزمه کرد
کو...؟ کجا مانده خدا؟
نکند یادت نیست
که منم بنده تو
به که رو بندازم ؟
که تو را خوانده خدا ؟
چه عجیب است دنیا ...
مادری کنج اتاقی گریان
روی سجاده تمنّا می کرد
که ندارد شیری
کودکش خواب ندیده چشمش
وای دنیا چقدر دلگیری
چه عجیب است دنیا...
ضجه زد مادر و گفت :
آمدن بهر چه بود ...؟
پس چرا چونان است ؟
طفلم از آمدنش حیران است
خانه همسایه
کودکی داعیه دار
در عمارتی سترگ
دایه دارد هرجاست
مادر از بهر نوازش بیند
این یکی رنگ و لعابش پیداست
چه عجیب است دنیا ...
در کنار راهی
ایستاده به سکوت
گاه فریاد زند
کارگر میخواهی ...؟
ترس دارد زسقوط
به فراسوی زمان
برود تا به هبوط
آن طرفتر امّا
همقطار عمرش
منتظر بود پدر
لب خود بگشاید
چقدر میخواهی...؟
ناله ای از ته دل
بنشست بر لب او
اوف بر این دنیایی
که تمامش لاف است
چقدر میخواهی،
کارگر میخواهی
این کجا انصاف است...؟
به یکی از دوستانم گفتم در این سایت شعر ها نقد میشه
وقتی گذاشت تا ببینه
آخرش گفت :
نهههههههههه مگه میشه ؟ مگه داریم ؟
والا چی بگم
دوستدار تمامی عزیزان مرتضی اربابی حکم آبادی (مسیـــــــح)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.