سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 30 دی 1403
    20 رجب 1446
      Sunday 19 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        دو چیز در جهان بی انتهاست: عظمت جهان و حماقت بشر انیشتین

        يکشنبه ۳۰ دی

        من از شعار به شعور خواهم رسيد (اول)

        شعری از

        باقر رمزی ( باصر )

        از دفتر به جهنم سرد خوش آمدید نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۰۹:۱۳ شماره ثبت ۳۷۰۰۲
          بازدید : ۳۵۳   |    نظرات : ۳۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        من از شعار به شعور خواهم رسيد
        قسمت اول
         
        خيز و بيا تا ره صنعان رويم
        چيزى نماند‏ست به كنعان رويم
         
        خيز كه روح از قفس آزاد شد
        هر نفس اندازه ‏ى فرياد شد
         
        كوس مرا با نفس اندازه كن
        يك نفس اندازه‏ ى خميازه كن
         
        من به موازات شب آلوده‏ ام
        طول ابد را دمى پيموده ‏ام
         
        از سر خامى شده‏ ام خار خويش
        سايه ‏ى افتاده به ديوار خويش
         
        نتیجه تصویری برای سایه بر دیوار
        بس كه به زانو زده ‏ام چانه را
        بار غم آزرده دل و شانه را
         
        نام مرا در صف رندان مبر
        در صف پيمانه به دستان مبر
         
        جامه در آويخته‏ ام در كوير
        ملتمس قطره‏ اى از دست پير
         
        اى كه در ايوان شب آسوده ‏اى
        ديده‏ ى غم ديده‏ ى تب ديده‏ اى
         
        شاهد جرمت پر پروانه بود
        شاهد شيرين دل ديوانه بود
         
        جام تهى گشته ز خامى كجاست
        فانى در حشمت و نامى كجاست
         
        چون ادب از دست اديبان برفت
        نام اديب از ادبستان برفت
         
        بس كه در انديشه سراب آمدست
        ديده ‏ى خشكيده به آب آمدست
         
        نتیجه تصویری برای سراب
        دامنت اى سرو روان آرزوست
        آبى كه از ديده چكيد آبروست
         
        آن شب معراج تو دانى چه شد؟
        عمر هدر رفت و جوانى چه شد؟
         
        آن شب خاكسترى آبى نشد
        غنچه ‏ى بر شاخه گلابى نشد
         
        هر چمن از روز ازل روزه داشت
        ماهى درياى عدم زوزه داشت
         
        نطفه ‏ى ناخواسته ‏اى بسته شد
        كون و مكان از دم او خسته شد
         
        چرخ و فلك تيشه به فرهاد زد
        جامعه شيرين شد و فرياد زد
         
         
        نتیجه تصویری برای فریاد
         
        پایان قسمت اول
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3